Forest cottage p9

~بدو بدو بغلش می‌کنه
+گریه
_یا چرا گریه می‌کنی
+داداش هانا......
~اها راستی یه سورپرایز برات دارم
+چی ( با حالت کیوت و اخم )
که هانا یهو از پشت داداش درمیاد
+ها...هانا خودتی
(هانارو با این نشون میدم £)
£ببخشید ات و میا
/خیلی بدی می‌دونی بعد مردن تو ات افسرده شد قرص می‌خورد هق خودش رو بکشه ..(با
گریه )
_*به ماهم بگید خو
که یهو در با شتاب باز شد
همه مهمونا چرخیدن که ببین بله گانک
(شرمنده از خودم در آوردم 😁)
-همه برین بیرون با داد
-ات کجا غیبش زد
*نمی‌دونم
که میا رو یکی از نگهبانانای کانگ گرفت
*ببین یه تار موش کم شه من میدونم با تو ها
/با خونسردی گفت بیبی
که ات با تنابی که به سقف وصل شده بود اومد پایین
و تفنگش رو از توی کیفی که به کمرش بسته شد بود در آورد
(سوپرازززززز)
که دخترا دونه دونه هم رو کشتن موقعی که به کانگ رسید ات رفت سمت پسرا گفت میسپرمش به شما
پرش زمانی به صبح
-یعنی چی نمیشه که ات یعنی مافیاس
*فکنم ولی میا که دست اون پسر رو شکست خیلی باحال بود
-من چی میگم تو چی میگی
+/اومدن پاین
*-خوب توضیح بدین
ات ویو
خوب ببینین من و میا وقتی بچه بودیم دزدیده میشیم و مارو میبرن یه جایی
که سیاه بود بعد چند سال منو میا رو پیدا میکنن
حتا یبار برای اینکه محصول هاش لو رفته بود
هق هق کارد رو برداشته بود و روی بدن من میکشید
_وقتی این حرف هارو زد دلم براش سوخت و رفتم محکم بغلش کردم که اونم منو بغل کرد به هق هق افتاد
...................................................................
خ
م
ا
ر
ی
دیدگاه ها (۳۸)

Betrayal pآخر

Forest cottage p10

Betrayal p28

Forest cottage p8

سناریو درخواستی وقتی داری گریه میکنی و بهشون

واییی باورم نمیشه دارم پارت میزارم و خب باید بگم ادامیننن گل...

رمان فرزند اتش ادمه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط