فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۷۸
[ویو هارین]
همون خانم اومد و رو به رو جونگ کوک نشست
آنالی: پسرم معرفی نمی کنی
جونگ کوک خیلی جدی
و سرد برخورد می کرد
جونگ کوک: دوست دخترم هست....هارین هست
خانم با خنده گفت
آنالی: اها چه خوب.....دخترم چند سالته
خواستم جواب بدم که جونگ کوک گفت
جونگ کوک: ۱۹ سالشه
آنالی: اها....منم یک دختر دارم تقریباً هم سن هستی
ها ها بشین تا هم سن من باشه
دختر نه اجوزه ای به اسم یونا
همه با هم داشتن حرف می زدن جمع بزرگی بود
همه چیز اوکی بود که
اجوزه خانم وارد شد...با بازترین لباس ممکن
وقتی من دید عصبی شد و تعجب کرد
اومد جلو جونگ کوک ایستاد و
یونا: داداش این هرزه اینجا چیکار می کنه
الان به من گفت
شیطون می گه جرش بده
جونگ کوک با عصبانیت گفت
جونگ کوک: بسه دهنت ببند وگرنه...از دفعه قبل بدتر ادب میشی
یونا: اما داداش
جونگ کوک: گم شو
اون خانم رو به من کرد گفت گفت
آنالی: دخترم ببخشید....اون همیشه بی ادب
جونگ کوک: آدمش کن وگرنه دفعه بعد بهش رحم نمی کنم
یونا با عصبانیت به سمت طبقه بالا رفت
آنالی: عصبی نشو پسرم خودم باهاش حرف می زنم
بعد آخرین حرف اون خانم همه به حالت
عادی برگشتن و دوباره شروع به حرف زدن کردن
که یکی اومد کنار من نشست

اسلاید دوم لباس هارین
پارت ۷۸
[ویو هارین]
همون خانم اومد و رو به رو جونگ کوک نشست
آنالی: پسرم معرفی نمی کنی
جونگ کوک خیلی جدی
و سرد برخورد می کرد
جونگ کوک: دوست دخترم هست....هارین هست
خانم با خنده گفت
آنالی: اها چه خوب.....دخترم چند سالته
خواستم جواب بدم که جونگ کوک گفت
جونگ کوک: ۱۹ سالشه
آنالی: اها....منم یک دختر دارم تقریباً هم سن هستی
ها ها بشین تا هم سن من باشه
دختر نه اجوزه ای به اسم یونا
همه با هم داشتن حرف می زدن جمع بزرگی بود
همه چیز اوکی بود که
اجوزه خانم وارد شد...با بازترین لباس ممکن
وقتی من دید عصبی شد و تعجب کرد
اومد جلو جونگ کوک ایستاد و
یونا: داداش این هرزه اینجا چیکار می کنه
الان به من گفت
شیطون می گه جرش بده
جونگ کوک با عصبانیت گفت
جونگ کوک: بسه دهنت ببند وگرنه...از دفعه قبل بدتر ادب میشی
یونا: اما داداش
جونگ کوک: گم شو
اون خانم رو به من کرد گفت گفت
آنالی: دخترم ببخشید....اون همیشه بی ادب
جونگ کوک: آدمش کن وگرنه دفعه بعد بهش رحم نمی کنم
یونا با عصبانیت به سمت طبقه بالا رفت
آنالی: عصبی نشو پسرم خودم باهاش حرف می زنم
بعد آخرین حرف اون خانم همه به حالت
عادی برگشتن و دوباره شروع به حرف زدن کردن
که یکی اومد کنار من نشست

اسلاید دوم لباس هارین
- ۸.۲k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط