می شودآیا شبی مهتاب شام من شوی

می شودآیا شبی، مهتاب شام من شوی
لحظه زیبای وصلت، اختتام  من شوی


میشودچون کفتری ، درتنگنای یک غروب
سرزده دربیکسی ها ، جلد بام من شوی


یاکه گیـسو رابرافشانی ، بتاق شانه ها
زیرنام همدلی هایت ، به نام من شوی


تا عسل میبارد ، از اندیشه ی کنج لبت
میشود شهد شراب ، جام جام من شوی


ای غزال تیز پای قصه های مانگار
میشود روزی ، بنام عشق رام من شوی


چیست غیرازتلخکامیها ، نصیب دست ما
میشود باچشم شهلایت ، بکام من شوی


عاقبت فرهادسانم ، تیشه برسر میزنم   
تامگرشیرین ترین رمز قیام من شوی 


یکشبی تنگم بمیران ، درحریم سینه ات
تامگر پایان من باشی ، تمام من شوی
دیدگاه ها (۱۰)

روزهای منانگار سکوت است که می شمارد لحظه هایم رادیگران اند ک...

یخ زده اند انگار... روزهای کهنه منیا که از یاد رفته اند ... ...

به خاطر مردم‌ است که می‌گویمگوش‌هایت را کمی نزدیک‌ دهانم بیا...

حسودم،به انگشت هایتوقتی موهایت را مرتب می کنندحسودم،به چشم ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط