روزهای من

روزهای من

انگار سکوت است که می شمارد لحظه هایم را
دیگران اند که خط می زنند روزهایم را

انگار در همه ی من فریاد است ، صدایی تا تنهایی

انگار به نیمه جان خسته من ، کسی را امیدی نیست

به پایان این ویرانی انتظاری نیست

انگار تا همه ی پوسیدن باید بپوسم

تا خود مردن باید بمانم

انگار دیگر مرا تازه ای نمی آید

تمام بودن من اینجا باید بمیرد

انگار تا فریادهای کهنه باید ماند

 تکرار این کهنه ها را هم باید ماند

انگار زخم خسته دیروز همه ی روزهای من شده ...
دیدگاه ها (۱)

یخ زده اند انگار... روزهای کهنه منیا که از یاد رفته اند ... ...

از جداشدن نوشتی رو تن زخمی هر برگگریه کردم و نوشتم نازینم یا...

می شودآیا شبی، مهتاب شام من شویلحظه زیبای وصلت، اختتام  من ...

به خاطر مردم‌ است که می‌گویمگوش‌هایت را کمی نزدیک‌ دهانم بیا...

پارت: ۲۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط