تک پارتی جین
تک پارتی جین ☘️
وقتی باهم قهر کرده بودید 💔
از پله ها پایین امدی و بغضت گرفته بود ، چون تو و جین باهم قهر بودید و جین اصلا بهت نگاه نمیکرد ، توعم غرورت اجازه نمیداد که بری و ازش عذرخواهی کنی ولی رفتی تا از دلش در بیاری
ات:......جین
جین: ......
ات: جین
جین: .......
ات: جین...دارم صدات میزنم
جین: هاا چیه...دست از سرم بردار
ات: ج....ج....جین ببخشید ( ناراحت)
جین: نمیتونم ببخشمت ات....تو همیشه همینی...سرِ یه چیز کوچیک قهر میکنی خسته شدم ( عربده ترسناک)
ات: هه... واقعا دلم برای خودم میسوزه.... غرورم رو کنار گذاشتم و امدم ازت عذر خواهی کردم اما ته جوابی که شنیدم این بود ( بعد با گریه از خونه زدی بیرون)
چند دقیقه بعد
ویو جین
کم کم آروم شدم و با فکرِ چند دقیقه پیش نگران ات شودم هوا بارونی بود و یه پالتو پوشیدم و دنبال ات میگشتم که دیدم چند نفر دوره یه چیزی جمع شدن رفتم اونجا تا ببینم چیه که با چیزی که دیدیم یه دقیقه ، قلبم رو حس نکردم ا..ا..ا اون ات من بود که غرق خون شده بود سریع رفتم و بغلش کردم
جین: ا...ات.. عزیزم...چشماتو باز کن......یکی زنگ بزنه آنپولانس ( آخرش داد)
آنپولانس امد و اتو برد بیمارستان و جینم همراه آنپولانس امد و کل راه رو گریه میکرد، که رسیدن بیمارستان و اتو بردن اتاق عمل
۳ساعت بعد
ویو جین
همش تقصیر منه اگر من باهاش آشتی میکردم اینطوری نمیشد اگر چیزیش بشه هیچوقت خودمو نمیبخشم ، داشتم همینجوری گریه میکردم که دکتر امد
جین: ا..ا...آقای دکتر حال همسرم خوبه؟( بغض)
دکتر: بله....فقط دستشون شکسته مواظبشون باشید....چند دقیقه دیگه به هوش میان
جین خوشحال میره پیش ات و ات کم کم به هوش میاد
ات: ج...جین ( بی حال)
جین: جانم.... عشقم ( بغض)
ات: داری گریه میکنی!؟
جین: نزدیک بود از دستت بدم اون وقت انتظار داری گریه نکنم ( گریه)
ات: یعنی...منو بخشیدی ( بی جون)
جین: آره....معلومه که بخشیدمت عزیزم
ات: ( لبخند بی حال)
و ات مرخص میشه و به خوبی و خوشی زندگی میکنن
حمایت 🥲
نظرتون رو بگید فندوقا 🎀😉
وقتی باهم قهر کرده بودید 💔
از پله ها پایین امدی و بغضت گرفته بود ، چون تو و جین باهم قهر بودید و جین اصلا بهت نگاه نمیکرد ، توعم غرورت اجازه نمیداد که بری و ازش عذرخواهی کنی ولی رفتی تا از دلش در بیاری
ات:......جین
جین: ......
ات: جین
جین: .......
ات: جین...دارم صدات میزنم
جین: هاا چیه...دست از سرم بردار
ات: ج....ج....جین ببخشید ( ناراحت)
جین: نمیتونم ببخشمت ات....تو همیشه همینی...سرِ یه چیز کوچیک قهر میکنی خسته شدم ( عربده ترسناک)
ات: هه... واقعا دلم برای خودم میسوزه.... غرورم رو کنار گذاشتم و امدم ازت عذر خواهی کردم اما ته جوابی که شنیدم این بود ( بعد با گریه از خونه زدی بیرون)
چند دقیقه بعد
ویو جین
کم کم آروم شدم و با فکرِ چند دقیقه پیش نگران ات شودم هوا بارونی بود و یه پالتو پوشیدم و دنبال ات میگشتم که دیدم چند نفر دوره یه چیزی جمع شدن رفتم اونجا تا ببینم چیه که با چیزی که دیدیم یه دقیقه ، قلبم رو حس نکردم ا..ا..ا اون ات من بود که غرق خون شده بود سریع رفتم و بغلش کردم
جین: ا...ات.. عزیزم...چشماتو باز کن......یکی زنگ بزنه آنپولانس ( آخرش داد)
آنپولانس امد و اتو برد بیمارستان و جینم همراه آنپولانس امد و کل راه رو گریه میکرد، که رسیدن بیمارستان و اتو بردن اتاق عمل
۳ساعت بعد
ویو جین
همش تقصیر منه اگر من باهاش آشتی میکردم اینطوری نمیشد اگر چیزیش بشه هیچوقت خودمو نمیبخشم ، داشتم همینجوری گریه میکردم که دکتر امد
جین: ا..ا...آقای دکتر حال همسرم خوبه؟( بغض)
دکتر: بله....فقط دستشون شکسته مواظبشون باشید....چند دقیقه دیگه به هوش میان
جین خوشحال میره پیش ات و ات کم کم به هوش میاد
ات: ج...جین ( بی حال)
جین: جانم.... عشقم ( بغض)
ات: داری گریه میکنی!؟
جین: نزدیک بود از دستت بدم اون وقت انتظار داری گریه نکنم ( گریه)
ات: یعنی...منو بخشیدی ( بی جون)
جین: آره....معلومه که بخشیدمت عزیزم
ات: ( لبخند بی حال)
و ات مرخص میشه و به خوبی و خوشی زندگی میکنن
حمایت 🥲
نظرتون رو بگید فندوقا 🎀😉
- ۱۳۹
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط