عشقاجباری پارتاخر مهدیه عسگری

#عشق_اجباری #پارت_اخر #مهدیه عسگری

نگاهی به خودم تو آینه انداختم....آرایش لات و موهای بابلیس شده که آزادانه دورم رها شده بود...لباس عروس مدل ماهی آستین بلند گیپور و تاج بزرگی که همراه تور خیلی بلندی روی سرم گذاشته شده بود...
نهال اومد و با دیدن من دهنش باز موند و بعد محکم بغلم کرد و با بغض گفت:خیلی خوشگل شدی توله سگ...خندیدم و دستمو روی شکمش که کمی برآمده شده بود گذاشتم و گفتم:عزیزه خاله چطور،؟!...
با صدای بچگونه ای گفت:حالش خوبه خوبه خاله...
با صدای آرایشگر که میگفت داماد اومده رفتم پایین...
با دیدنش لبخندی روی لبام اومد....
کت و شلوار خوشدوخت مشکی و پیرهن سفید و پاپیون مشکی زده بود....با دیدنم لبخندی زد و اومد به سمتم و به دستوره فیلمبردار پیشونیمو بوسید...
درو برام باز کرد که توی ماشین آخرین مدلش نشستم.... اول رفتیم آتلیه و کلی خندیدیم و عکسای عاشقانه گرفتیم...

اروم و عاشقانه با آهنگ تایتانیک داشتیم تانگو میرقصیدیم که سرشو آورد کنار گوشم و گفت:عاشقتم خانومی....
لبخندی زدم و گفتم:من بیشتر آقایی:-)


پایان

عشق همینه که ساده تو دل بشینه💗 😍
مرسی که حمایت کردین....
این اولین رمانم بود ممکنه بد شده باشه ولی رمان دومم داستانش خیلی قشنگه و طولانی..💗
دیدگاه ها (۸)

توجه توجهسلام بچها مرسی از حمایتتون...ممکنه رمان اولم کمی ...

بچها سلام لطفا رمان و تبلیغ کنین تا بیشتر بشیم منم فردا سعی ...

#عشق_اجباری #پارت_سی_و_شیش #مهدیه_عسگریاروم لای چشمامو باز ک...

#عشق_اجباری #پارت_سی_و_پنج #مهدیه_عسگریداشتم از حیاط دانشگاه...

شوهر دو روزه. پارت پایانی

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط