ʚFOR YOUɞ
ʚFOR YOUɞ
ʚPART_⁷ɞ
که بچه ها اومدن(چی انتظار داشتی😆) و اتبوسم اومد همه سوار شدن ما چاهارتا فقط موندیم رفتیم که
استاد: ات و جیمین بشینید اینور جونگکوک و یونا هم اینور بشینید دیر شد
نشستیم سر جاهامون خیلی خسته شدم پس 2دقیقه نکشیده خوابم برد
جیمسن ویو
سوار شدیم نشستم جفت شیشه که بعد 2دقیقه یچیزی افتاد رو شونم نگاه کردم ات بود خندم گرفت
جیمین: کیوت
منم خوابیدم
یونا: هی جونگکوک
جونگکوک: چیه
یونا:اونجا نگاه
جونگکوک: وایی
چیکس
یونا: چیکار کردی
جونگکوک: برا تهدید عکس گرفتم
یونا: اسکل
1ساعت بعد
ات ویو
بیدار شدم نمیدونم سرم کجا بود نگاه کردم رو شونه جیمین جیمینم خوابه
ات: وایی
جیمین: چیشده
ات: ها مگه خواب نبودی
جیمین: نه... تازه بیدار شدم
ات: ببخشید حتما اذیت شدی
جیمین: نه
دیگه حرفی نزدیم که من رفتم با گوشیم ور میرفتم حوصلم سر رفته بود
ات: استاد
استاد: بله
ات: حوصلم سر میره
استاد: چیکار کنم
ات: یع بازی ای چیزی خب
استاد: باشه... همه گوش کنن الان می خوایم یه بازی انجام بدیم بنام پانتومیم
ات: ای بابا
استاد: ات بیا
ات: اومدم
استاد: خب (تو گوشش میگه) مادر
ات: چیییی
استاد: این دیگه
ات: من عمرا ادای اینو در بیارم آخه
استاد: بدو
ات شروع کر
یونا: بچه
جونگکوک: بچه 9 روزه
جیمین: بچه 10 روزه
استاد: نه
جونگکوک: آها آها مادر
استاد: آره
ات: ایششش
ات نشست
استاد: جیمین
رفت
استاد تو گوشش
استاد: ادای ات و در بیار
جیمین: اوکی
جیمین شرو کرد
یونا: خیار شور ترشیده
ات: دختره
جونگکوک: اته
استاد: آفرین
جیمین:(خنده)
ات: کجاش شبیه منه
جیمین: هرچی که انجام دادم
ʚPART_⁷ɞ
که بچه ها اومدن(چی انتظار داشتی😆) و اتبوسم اومد همه سوار شدن ما چاهارتا فقط موندیم رفتیم که
استاد: ات و جیمین بشینید اینور جونگکوک و یونا هم اینور بشینید دیر شد
نشستیم سر جاهامون خیلی خسته شدم پس 2دقیقه نکشیده خوابم برد
جیمسن ویو
سوار شدیم نشستم جفت شیشه که بعد 2دقیقه یچیزی افتاد رو شونم نگاه کردم ات بود خندم گرفت
جیمین: کیوت
منم خوابیدم
یونا: هی جونگکوک
جونگکوک: چیه
یونا:اونجا نگاه
جونگکوک: وایی
چیکس
یونا: چیکار کردی
جونگکوک: برا تهدید عکس گرفتم
یونا: اسکل
1ساعت بعد
ات ویو
بیدار شدم نمیدونم سرم کجا بود نگاه کردم رو شونه جیمین جیمینم خوابه
ات: وایی
جیمین: چیشده
ات: ها مگه خواب نبودی
جیمین: نه... تازه بیدار شدم
ات: ببخشید حتما اذیت شدی
جیمین: نه
دیگه حرفی نزدیم که من رفتم با گوشیم ور میرفتم حوصلم سر رفته بود
ات: استاد
استاد: بله
ات: حوصلم سر میره
استاد: چیکار کنم
ات: یع بازی ای چیزی خب
استاد: باشه... همه گوش کنن الان می خوایم یه بازی انجام بدیم بنام پانتومیم
ات: ای بابا
استاد: ات بیا
ات: اومدم
استاد: خب (تو گوشش میگه) مادر
ات: چیییی
استاد: این دیگه
ات: من عمرا ادای اینو در بیارم آخه
استاد: بدو
ات شروع کر
یونا: بچه
جونگکوک: بچه 9 روزه
جیمین: بچه 10 روزه
استاد: نه
جونگکوک: آها آها مادر
استاد: آره
ات: ایششش
ات نشست
استاد: جیمین
رفت
استاد تو گوشش
استاد: ادای ات و در بیار
جیمین: اوکی
جیمین شرو کرد
یونا: خیار شور ترشیده
ات: دختره
جونگکوک: اته
استاد: آفرین
جیمین:(خنده)
ات: کجاش شبیه منه
جیمین: هرچی که انجام دادم
۱۴.۲k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.