وقتی به عنوان خواهر.....
وقتی به عنوان خواهر.....
p2♡
&: میدونم هانا ماصلاحتو میخوایم چرا نمیفهمی. هان بگو..(داد.
♡: نفهم شمایید که نمیدونن من بزرگ شدم(داد
&: خفه شو بسه دیگهه
ویو هانا: از اتاقم رفت بیرون منم نشستم کلی گریه کردم و خودمو خالی کردم..
وقتی همه خوابیدن با کلی زور تونستم فرار کنم رفتم بلیط هواپیما گرفتم و راهی کره شدم..
چهار روز تو راه بودم کلی خسته شده بودم و کسل کننده شده بود..
بلخره بعد چهار روز رسیدم..
ویو هانا.
اومممم به به به این میگن زندگی چه هواییییی
رفتم سمت شهرداری..
شهرداری هم منم به همراه چند تا از بادیگارداش فرستاد سمت خونه رئیس جمهور
رییس: خب خانم مین هانا درسته؟
♡: بله درسته.
رییس: خب خانم مین شما قراره به خانه یه گروهی برین و از اونجا به دانشگاه برید. به نگهبانا میگم برسونتتون.
♡: بله ممنون.
ویو هانا: خلاصه منو بردن اونجا.
نگهبان: ایشون از طرف رییس اومدن.
جین: بله ازش مواظبت میکنیم
جین: خب اسم من کیم سوکجین هست میتونی جین صدام کنی
نامجون: منم کیم نامجون هستم میتونی ارام صدام کنی.
یونگی: منم مین یونگی هستم میتونی شوگا صدام کنی.
جیهوپ: منم جانگ هوسوک هستم میتونی منو هوپی صدا کنی.
ته: منم کیم تهیونگ هستم میتونی وی صدام کنی
کوک: منم جعون جونگکوک هستم میتونی کوک صدام کنی.
هانا: منم مین هانا هستم. ۲۰ سالمه.
جین: پس از همه ما کوچیکی.
هانا: بله.
نامجون: راستی میتونی با ما راحت صحبت کنی.
هانا: مرسی.
جین: هوپی اتاقشو بهش نشون بده.
هوپی: باشه هیونگ
هوپی: هانا اینم اتاقت.
هانا: ممنون هیونگ
هوپی: ♡
♡: رفتم اتاقمو نشستم بعدش کلی گریه کردم
طوری که بقیه نشنون.
شوگا: داشتم از کنار اتاق هانا رد میشدم که صدای گریش رو شنیدم
شوگا: هیونگ هیونگ.
جین: بله بله
شوگا: نمیدونم چرا هانا داره گریه میکنه.
جین: بزار برم پیشش.
هانا جات میشه بیام تو.
هانا: بله
p2♡
&: میدونم هانا ماصلاحتو میخوایم چرا نمیفهمی. هان بگو..(داد.
♡: نفهم شمایید که نمیدونن من بزرگ شدم(داد
&: خفه شو بسه دیگهه
ویو هانا: از اتاقم رفت بیرون منم نشستم کلی گریه کردم و خودمو خالی کردم..
وقتی همه خوابیدن با کلی زور تونستم فرار کنم رفتم بلیط هواپیما گرفتم و راهی کره شدم..
چهار روز تو راه بودم کلی خسته شده بودم و کسل کننده شده بود..
بلخره بعد چهار روز رسیدم..
ویو هانا.
اومممم به به به این میگن زندگی چه هواییییی
رفتم سمت شهرداری..
شهرداری هم منم به همراه چند تا از بادیگارداش فرستاد سمت خونه رئیس جمهور
رییس: خب خانم مین هانا درسته؟
♡: بله درسته.
رییس: خب خانم مین شما قراره به خانه یه گروهی برین و از اونجا به دانشگاه برید. به نگهبانا میگم برسونتتون.
♡: بله ممنون.
ویو هانا: خلاصه منو بردن اونجا.
نگهبان: ایشون از طرف رییس اومدن.
جین: بله ازش مواظبت میکنیم
جین: خب اسم من کیم سوکجین هست میتونی جین صدام کنی
نامجون: منم کیم نامجون هستم میتونی ارام صدام کنی.
یونگی: منم مین یونگی هستم میتونی شوگا صدام کنی.
جیهوپ: منم جانگ هوسوک هستم میتونی منو هوپی صدا کنی.
ته: منم کیم تهیونگ هستم میتونی وی صدام کنی
کوک: منم جعون جونگکوک هستم میتونی کوک صدام کنی.
هانا: منم مین هانا هستم. ۲۰ سالمه.
جین: پس از همه ما کوچیکی.
هانا: بله.
نامجون: راستی میتونی با ما راحت صحبت کنی.
هانا: مرسی.
جین: هوپی اتاقشو بهش نشون بده.
هوپی: باشه هیونگ
هوپی: هانا اینم اتاقت.
هانا: ممنون هیونگ
هوپی: ♡
♡: رفتم اتاقمو نشستم بعدش کلی گریه کردم
طوری که بقیه نشنون.
شوگا: داشتم از کنار اتاق هانا رد میشدم که صدای گریش رو شنیدم
شوگا: هیونگ هیونگ.
جین: بله بله
شوگا: نمیدونم چرا هانا داره گریه میکنه.
جین: بزار برم پیشش.
هانا جات میشه بیام تو.
هانا: بله
۴.۱k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.