p3☆
p3☆
دایانا: وقتی جنگ به پایان رسید کسی که زنده بود خود جعون بود. جعون خودشو تسلیم کرده بود و جنگ تموم شده بود.
وقتی جعون از میدان جنگ بر میگشت با افسوس و نگرانی به مرمانش نگاه میکرد.
میا: جعون ملکه هم داشت؟
دایانا: اره داشت ملکه اونجا خود مادر جعون بود.
چون جعون هیچ زنی نداشت و مادرش ملکه بود.
پدرش هم کشته شده بود (لال بشم من)
و کوک پادشاه شده بود.
بعد برگشتن جعون مادرش از حالی که پسرش داشت مریض شد.
کوک از شکست سختی که خورده بود خیلی ناراحت افسرده از وقتی هم که مادرش مریض شده بود حالشم بدتر شده بود.
در همین موقع گوشی میا زنگ خورد.
میا: الو مامان سلام
م. میا: یامان کجایی دخترررمردم و زنده شدم نمیگی مادرت نگرانت میشه.
میا: مامان نفس بگیر الان میام. مگه الان ساعت چنده؟
م. میا: میخواستی چند باشه ۴ نصفه شبه..
ویو میا: یعنی زمان انقدر زود گذشت
ادمین: عزیزم انگار ساعت ۱۱ شب رفته بودی.
دایانا: وقتی جنگ به پایان رسید کسی که زنده بود خود جعون بود. جعون خودشو تسلیم کرده بود و جنگ تموم شده بود.
وقتی جعون از میدان جنگ بر میگشت با افسوس و نگرانی به مرمانش نگاه میکرد.
میا: جعون ملکه هم داشت؟
دایانا: اره داشت ملکه اونجا خود مادر جعون بود.
چون جعون هیچ زنی نداشت و مادرش ملکه بود.
پدرش هم کشته شده بود (لال بشم من)
و کوک پادشاه شده بود.
بعد برگشتن جعون مادرش از حالی که پسرش داشت مریض شد.
کوک از شکست سختی که خورده بود خیلی ناراحت افسرده از وقتی هم که مادرش مریض شده بود حالشم بدتر شده بود.
در همین موقع گوشی میا زنگ خورد.
میا: الو مامان سلام
م. میا: یامان کجایی دخترررمردم و زنده شدم نمیگی مادرت نگرانت میشه.
میا: مامان نفس بگیر الان میام. مگه الان ساعت چنده؟
م. میا: میخواستی چند باشه ۴ نصفه شبه..
ویو میا: یعنی زمان انقدر زود گذشت
ادمین: عزیزم انگار ساعت ۱۱ شب رفته بودی.
۲.۰k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.