PART2
(مکالمه تلبکاره با اون مردی که یونا رو گرفته)
£ گرفتینش؟
√بله قربان
£الان کجاست
√توانبار
(ویو یونا)
بزور تونستم چشام رو باز کنم بدنم حس نداشت بعد چند دقیقه حس به بدنم برگشت با تکون اول فهمیدم با طناب بسته شدم همه جا تاریک بود خیلی میترسیدم اولین چیزی که به ذهنم رسید کلمه کمک بود چند بار بلند داد زدم کمک کمک دیگه خسته شدم به نفس نفس افتادم ،گریم گرفت داشتم گریه میکردم که یه هو یه در درست روبه روم باز شد نور شدیدی خورد تو ی چشم چشام و بستم بعد چند ثانیه به آرومی بازشون کردم دوتا مرد جلوم ایستاده بودن به خاطر نور پشت سرشون صورتشون رو نمیدیدم
_شماها کی هستین از من چی میخواین چرا من رو آوردین اینجا؟(با گریه)
£آروم باش آروم باش فکر کنم تو از هیچی خبر نداری نه؟خب بزار برات توضیح بدم خواهر تو یک سال قبل از من پول قرض کرد حدود شیش هفت میلیارد وون قرار شد تا ماه پیش یا پول رو پس بده یا یکی از اعضای خوانوادش رو به ما بده خب خواهرت نتونست پول رو پس بده ماهم به شرطمون عمل کردیم
_(گریه)
£اه بس کن دیگه خیلی گریه میکنی اگه همین جور ادامه بدی اون صورت خوشگلت بهم میریزه
رفتن بیرون و در و بستن منم به حرفاش فکر میکردم و گریه میکردم
(مکالمه اون یارو با منشی)
£حراج فردا ؟همچی درسته دیگه آره؟
√بله قربان همچی درسته
£این دختره هم ببرین بهش برسین باید بیشتر بدهیشون بخرنش
√چشم قربان
내 노예🖤
حمایت هاتون کم بشه دیگه نمیزارم❤️
£ گرفتینش؟
√بله قربان
£الان کجاست
√توانبار
(ویو یونا)
بزور تونستم چشام رو باز کنم بدنم حس نداشت بعد چند دقیقه حس به بدنم برگشت با تکون اول فهمیدم با طناب بسته شدم همه جا تاریک بود خیلی میترسیدم اولین چیزی که به ذهنم رسید کلمه کمک بود چند بار بلند داد زدم کمک کمک دیگه خسته شدم به نفس نفس افتادم ،گریم گرفت داشتم گریه میکردم که یه هو یه در درست روبه روم باز شد نور شدیدی خورد تو ی چشم چشام و بستم بعد چند ثانیه به آرومی بازشون کردم دوتا مرد جلوم ایستاده بودن به خاطر نور پشت سرشون صورتشون رو نمیدیدم
_شماها کی هستین از من چی میخواین چرا من رو آوردین اینجا؟(با گریه)
£آروم باش آروم باش فکر کنم تو از هیچی خبر نداری نه؟خب بزار برات توضیح بدم خواهر تو یک سال قبل از من پول قرض کرد حدود شیش هفت میلیارد وون قرار شد تا ماه پیش یا پول رو پس بده یا یکی از اعضای خوانوادش رو به ما بده خب خواهرت نتونست پول رو پس بده ماهم به شرطمون عمل کردیم
_(گریه)
£اه بس کن دیگه خیلی گریه میکنی اگه همین جور ادامه بدی اون صورت خوشگلت بهم میریزه
رفتن بیرون و در و بستن منم به حرفاش فکر میکردم و گریه میکردم
(مکالمه اون یارو با منشی)
£حراج فردا ؟همچی درسته دیگه آره؟
√بله قربان همچی درسته
£این دختره هم ببرین بهش برسین باید بیشتر بدهیشون بخرنش
√چشم قربان
내 노예🖤
حمایت هاتون کم بشه دیگه نمیزارم❤️
۴.۰k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.