Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_281
حالا اینه رفتار پدرم؟
عصبی از پشت ستون کنار رفتم
کلید برقو زدم و با خشم فریاد زدم
+چی داری میگی؟؟؟
پدرم با ترس سمتم برگشت
اظطراب رو میشد از چشماش خوند
_ش.. شما...
دوباره فریاد زدم
+پرسیدم چی داشتی پشت اون تلفن کوفتی میگفتی؟
جونگکوک سمتم اومد
_اروم باش دختر... اروم
دستشو پس زدم
+نه.. نمیتونم اروم باشم
تیز سمت پدرم برگشتم
+چرا هیچی نمیگی؟؟ پشت تلفن که خوب صحبت میکردی !
سروشو پایین انداخت و گفت
_توضیح میدم..
+دیگه چیو میخوای توضیح بدی؟؟ چیو؟
همچیو شنیدم همچی رو...
تو دیگه چقد کثیفی؟!
تا حدی فشار عصبی روم بود که اصلا متوجه حضور مادر جون پدرجون و نامجون نشدم
پدرجون سمتم اومد و دستشو انداخت روی شونم
_باباجان اروم باش بزار توضیح بده، چیشده چخبره؟
خودمو کنار کشیدم و سمت بابا هجوم بردم
یقشو گرفتمو نا..لیدم
+چرا دست از سرم برنمیداری؟ بابا ولم کنید دیگه.. بخدا بزور دارم زندگی میکنم چرا راحتم نمیزارین؟ چرا دلت به حالم نمیسوزه؟؟
دلت به حال اون مادرمم نمیسوزه؟ اونیکه داره از اون بالا زجر کشیدن منو میبینه؟
بس نبود باختن دخترت به یه مشت خلافکار؟ میخوای ازش سواستفاده هم بکنی؟
اشک مثل بارون داشت از چشمم میومدو بابا فقط سرش پایین بودو اروم گریه میکرد
یقشو ول کردم و خودمو روی زمین انداختم
نامجون سریع سمتم اومد
_ اروم باش لیلی...
240 لایک
#season_Third
#part_281
حالا اینه رفتار پدرم؟
عصبی از پشت ستون کنار رفتم
کلید برقو زدم و با خشم فریاد زدم
+چی داری میگی؟؟؟
پدرم با ترس سمتم برگشت
اظطراب رو میشد از چشماش خوند
_ش.. شما...
دوباره فریاد زدم
+پرسیدم چی داشتی پشت اون تلفن کوفتی میگفتی؟
جونگکوک سمتم اومد
_اروم باش دختر... اروم
دستشو پس زدم
+نه.. نمیتونم اروم باشم
تیز سمت پدرم برگشتم
+چرا هیچی نمیگی؟؟ پشت تلفن که خوب صحبت میکردی !
سروشو پایین انداخت و گفت
_توضیح میدم..
+دیگه چیو میخوای توضیح بدی؟؟ چیو؟
همچیو شنیدم همچی رو...
تو دیگه چقد کثیفی؟!
تا حدی فشار عصبی روم بود که اصلا متوجه حضور مادر جون پدرجون و نامجون نشدم
پدرجون سمتم اومد و دستشو انداخت روی شونم
_باباجان اروم باش بزار توضیح بده، چیشده چخبره؟
خودمو کنار کشیدم و سمت بابا هجوم بردم
یقشو گرفتمو نا..لیدم
+چرا دست از سرم برنمیداری؟ بابا ولم کنید دیگه.. بخدا بزور دارم زندگی میکنم چرا راحتم نمیزارین؟ چرا دلت به حالم نمیسوزه؟؟
دلت به حال اون مادرمم نمیسوزه؟ اونیکه داره از اون بالا زجر کشیدن منو میبینه؟
بس نبود باختن دخترت به یه مشت خلافکار؟ میخوای ازش سواستفاده هم بکنی؟
اشک مثل بارون داشت از چشمم میومدو بابا فقط سرش پایین بودو اروم گریه میکرد
یقشو ول کردم و خودمو روی زمین انداختم
نامجون سریع سمتم اومد
_ اروم باش لیلی...
240 لایک
- ۲۳.۹k
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط