عشق جونگکوک
#عشق_جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_13
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓_𝑻𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈
#آنا
نفس عمیقی کشیدم و بطرف کولم رفتم و گوشیمو برداشتم و شماره جیمین رو گرفتم که بد چند ثانیه جواب داد...
جیمین :جونم
آب دهنمو قورت دادم و گفتم...
آنا :عام... جیمین میشه یک چیزی بهت بگم بعدش تو به جین بگی؟
جیمین :البته
آنا :میخوام استعفا بدم
جیمین :چی میگی دختر؟ درامدت از کارکنان شرکت که بیشتره بخاطر آشناییت با کوک
آنا :جیمین خیلی رومخمه ... عین یک رباط سردو بدون روحه
جیمین :جونگکوکه دیگه باید تحملش کرد ولی پسر خوبیه
آنا :من کاری به خوب یا بد بودنش ندارم
حرفمو زدم، میخوام استعفا بدم
گوشیو قط کردم و روی مبل پرت کردم.
بطرف میزم رفتم و در کشو باز کردم و برگه استعفا نامه رو برداشتم و کشو رو بستم و روی صندلی نشستم.
خودکار رو برداشتم و فرمو پر کردم و از پشت میز بلند شدم و کولمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون. در اتاق شو زدم و وارد اتاقش شدم که زیر چشمی بهم نگاهی انداخت و پروندهی توی دستشو بست و گذاشت روی میز و تکیه داد به صندلیش
بطرفش،قدم برداشتم و برگه رو گذاشتم جلوش...
آنا :میخوام استعفا بدم
جونگکوک :باشه
آنا : واقعا
جونگکوک :مهم نیستی برام خانم!
فقط باید دو روز کار کنی برام
آنا :من بردت نیستم
جونگکوک :پس اینطور
بهم نگاه کرد و سرشو برد جای گوشم
جونگکوک :ببینم بازی دوس داری نه؟
جونگکوک : پیشنهاد میکنم با من بازی نکنی
کیفمو برداشت و....
جونگکوک :آخه توش چی جا میشه؟
فکر کنم فقط یک رژ لب
با عصبانیت در اتاق رو باز کردم و زدم بیرون
#هفته_بعد
این چه زندگی بود که برای خودم ساختم؟ یک هفته خونه موندم بس نیس برام؟
تا کی میخوام از پسرا فراری باشم حتی از داداش خودم!
دوباره یاد اون اتفاق افتادم و اشک توی چشمام جمع شد و بدنم شروع به لرزیدم کرد
لعنت بهتون.
بطرف آیینه رفتم و بخودم نگاهی انداختم. زیر چشمام سیاه شده بود و جوری لاغر شده بودم که دنده هام معلوم بود.
بطرف کمدم رفتم و عودی مشکیمو با شلوار مشکی برداشتم و تنم کردم. موهامو پایین بستم و کلاه مشکیمو سرم کردم و کلاه هودیمو روی سرم انداختم و کولمو برداشتم و از اتاق شدم بیرون
#شرکت
وارد شرکت شدم که همه با تعجب نگاهم کردن... مگه من استعفا نداده بودم؟ پس اینجا چیکار میکردم؟
در اتاق جونگکوک رو زدم و وارد اتاق شدم که جونگکوک سرشو آورد بالا و نگاهی بهم انداخت.
یهو هول زده از پشت میزش بلند شد و بطرفم اومد...
جونگکوک :چیشده؟
چرا یک هفته نیومدی؟
جونگکوک :چیزی شده؟
بدنم شروع به لرزیدن کرد.
فقط... چرا گرد...نت انقد کبو..ده؟
آنا :مال حساسیته
#𝒑𝒂𝒓𝒕_13
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓_𝑻𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈
#آنا
نفس عمیقی کشیدم و بطرف کولم رفتم و گوشیمو برداشتم و شماره جیمین رو گرفتم که بد چند ثانیه جواب داد...
جیمین :جونم
آب دهنمو قورت دادم و گفتم...
آنا :عام... جیمین میشه یک چیزی بهت بگم بعدش تو به جین بگی؟
جیمین :البته
آنا :میخوام استعفا بدم
جیمین :چی میگی دختر؟ درامدت از کارکنان شرکت که بیشتره بخاطر آشناییت با کوک
آنا :جیمین خیلی رومخمه ... عین یک رباط سردو بدون روحه
جیمین :جونگکوکه دیگه باید تحملش کرد ولی پسر خوبیه
آنا :من کاری به خوب یا بد بودنش ندارم
حرفمو زدم، میخوام استعفا بدم
گوشیو قط کردم و روی مبل پرت کردم.
بطرف میزم رفتم و در کشو باز کردم و برگه استعفا نامه رو برداشتم و کشو رو بستم و روی صندلی نشستم.
خودکار رو برداشتم و فرمو پر کردم و از پشت میز بلند شدم و کولمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون. در اتاق شو زدم و وارد اتاقش شدم که زیر چشمی بهم نگاهی انداخت و پروندهی توی دستشو بست و گذاشت روی میز و تکیه داد به صندلیش
بطرفش،قدم برداشتم و برگه رو گذاشتم جلوش...
آنا :میخوام استعفا بدم
جونگکوک :باشه
آنا : واقعا
جونگکوک :مهم نیستی برام خانم!
فقط باید دو روز کار کنی برام
آنا :من بردت نیستم
جونگکوک :پس اینطور
بهم نگاه کرد و سرشو برد جای گوشم
جونگکوک :ببینم بازی دوس داری نه؟
جونگکوک : پیشنهاد میکنم با من بازی نکنی
کیفمو برداشت و....
جونگکوک :آخه توش چی جا میشه؟
فکر کنم فقط یک رژ لب
با عصبانیت در اتاق رو باز کردم و زدم بیرون
#هفته_بعد
این چه زندگی بود که برای خودم ساختم؟ یک هفته خونه موندم بس نیس برام؟
تا کی میخوام از پسرا فراری باشم حتی از داداش خودم!
دوباره یاد اون اتفاق افتادم و اشک توی چشمام جمع شد و بدنم شروع به لرزیدم کرد
لعنت بهتون.
بطرف آیینه رفتم و بخودم نگاهی انداختم. زیر چشمام سیاه شده بود و جوری لاغر شده بودم که دنده هام معلوم بود.
بطرف کمدم رفتم و عودی مشکیمو با شلوار مشکی برداشتم و تنم کردم. موهامو پایین بستم و کلاه مشکیمو سرم کردم و کلاه هودیمو روی سرم انداختم و کولمو برداشتم و از اتاق شدم بیرون
#شرکت
وارد شرکت شدم که همه با تعجب نگاهم کردن... مگه من استعفا نداده بودم؟ پس اینجا چیکار میکردم؟
در اتاق جونگکوک رو زدم و وارد اتاق شدم که جونگکوک سرشو آورد بالا و نگاهی بهم انداخت.
یهو هول زده از پشت میزش بلند شد و بطرفم اومد...
جونگکوک :چیشده؟
چرا یک هفته نیومدی؟
جونگکوک :چیزی شده؟
بدنم شروع به لرزیدن کرد.
فقط... چرا گرد...نت انقد کبو..ده؟
آنا :مال حساسیته
۴۳.۸k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.