وقتی پدرخوانده تو بود....
وقتی پدرخوانده تو بود....
پارت هشتم
ویو ا.ت
از خواب بلند شدم دیدم رو کاناپه تو اتاق جیمین خوابیدم یکم اطراف رو آنالیز کردم که یکدفعه برخوردم با جیمینی که یه حوله دور کمرش و با موهای خیس وایستاده بالا سرم و داره من و نگاه میکنه
سریع بلند شدم و نفهمیدم چرا ولی تعظیم کردم و رفتم تو اتاق خودم
+هوفف خدایا چه گیری افتادیم
ویو جیمین
نمیدونم چرا ولی وجود این دختر برا آرامش بود با اینکه عصبانی میشدم و کنترلم دست خودم نبود اما باز هم دلم نمیومد بزنمش مثل دیروز
رو تخت نشستم داشتم فکر میکردم که بادیگارد در زد
_یه دقیقه وایستا
سریع لباس پوشیدم و در رو باز کردم
_بله؟! @قربان دوست صمیمی تون داره از آمریکا برمیگرده گفتم بهتون خبر بدم (به نظرتون کی هست این دوست صمیمی جیمین)
_عاا باشه ممنون @:)
بادیگارد رفت منم رفتم موهام رو خشک کردم
ویو ا.ت لباس هام رو عوض کردم رفتم پایین که یه صبحونه درست کنم برا همین یکم پنکیک درست کردم و روش مربا توت فرنگی ریختم و دو لیوان نسکافه درست کردم همینطوری داشتم نسکافه می ریختم تو لیوان که
ویو جیمین
رفتم پایین دیدم ا.ت دارن نسکافه دست میکنه که یکدفعه دستش سوخت (دختره دست و پا چلفتی 😂)
سریع رفتم پیشش
_خ،خوبی؟! +من؟! _ آره دیگه
+آره خوبم ...
دستش رو گرفتم تو دستم وایی چرا باید دست این دختر آنقدر چروک باشه
رفتم یه پماد از داخل کابینت گرفتم و بهش دادم
_این پماد برا دستات خوبه استفاده کن +م،ممنون
ویو ا.ت
یا خدا این چرا اینجوری شد یکدفعه
آرامش قبل طوفان نباشه خدا به داد برسه
نشستیم صبحانه خوردیم که در زدن
+من میرمم
بدو بدو رفتم در رو باز کردم که با قیافه کوک خندان و یه پسره کنارش رو به رو شدم
اومدن تو که جیمین برگشت سمت من و با اخم غلیظی گفت _ا.ت برو تو اتاقت
+با،باشه
رفتم داخل اتاق وایی خدا این تا دو دقیقه پیش خیلی مهربون بود که یکدفعه فکرم رفت به اون کتابی که پریشب پیدا کردم رفتم دنبالش گشتم که بین کتاب های دیگه پیدا کردم
+هوف خوبه حداقل
کتاب رو خاک گرفته بود و یه فوت کردم که دیدم رو جلد کتاب نوشته دفتر خاطرات یعنی برا کیه ؟! صفحه دومش رو باز کردم و فهمیدم برا جیمین هست نشستم به خوندن و ...
(پارت بعدی میفهمید که چرا جیمین آنقدر و سرده و مشکل سادیسم داره)
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
پارت هشتم
ویو ا.ت
از خواب بلند شدم دیدم رو کاناپه تو اتاق جیمین خوابیدم یکم اطراف رو آنالیز کردم که یکدفعه برخوردم با جیمینی که یه حوله دور کمرش و با موهای خیس وایستاده بالا سرم و داره من و نگاه میکنه
سریع بلند شدم و نفهمیدم چرا ولی تعظیم کردم و رفتم تو اتاق خودم
+هوفف خدایا چه گیری افتادیم
ویو جیمین
نمیدونم چرا ولی وجود این دختر برا آرامش بود با اینکه عصبانی میشدم و کنترلم دست خودم نبود اما باز هم دلم نمیومد بزنمش مثل دیروز
رو تخت نشستم داشتم فکر میکردم که بادیگارد در زد
_یه دقیقه وایستا
سریع لباس پوشیدم و در رو باز کردم
_بله؟! @قربان دوست صمیمی تون داره از آمریکا برمیگرده گفتم بهتون خبر بدم (به نظرتون کی هست این دوست صمیمی جیمین)
_عاا باشه ممنون @:)
بادیگارد رفت منم رفتم موهام رو خشک کردم
ویو ا.ت لباس هام رو عوض کردم رفتم پایین که یه صبحونه درست کنم برا همین یکم پنکیک درست کردم و روش مربا توت فرنگی ریختم و دو لیوان نسکافه درست کردم همینطوری داشتم نسکافه می ریختم تو لیوان که
ویو جیمین
رفتم پایین دیدم ا.ت دارن نسکافه دست میکنه که یکدفعه دستش سوخت (دختره دست و پا چلفتی 😂)
سریع رفتم پیشش
_خ،خوبی؟! +من؟! _ آره دیگه
+آره خوبم ...
دستش رو گرفتم تو دستم وایی چرا باید دست این دختر آنقدر چروک باشه
رفتم یه پماد از داخل کابینت گرفتم و بهش دادم
_این پماد برا دستات خوبه استفاده کن +م،ممنون
ویو ا.ت
یا خدا این چرا اینجوری شد یکدفعه
آرامش قبل طوفان نباشه خدا به داد برسه
نشستیم صبحانه خوردیم که در زدن
+من میرمم
بدو بدو رفتم در رو باز کردم که با قیافه کوک خندان و یه پسره کنارش رو به رو شدم
اومدن تو که جیمین برگشت سمت من و با اخم غلیظی گفت _ا.ت برو تو اتاقت
+با،باشه
رفتم داخل اتاق وایی خدا این تا دو دقیقه پیش خیلی مهربون بود که یکدفعه فکرم رفت به اون کتابی که پریشب پیدا کردم رفتم دنبالش گشتم که بین کتاب های دیگه پیدا کردم
+هوف خوبه حداقل
کتاب رو خاک گرفته بود و یه فوت کردم که دیدم رو جلد کتاب نوشته دفتر خاطرات یعنی برا کیه ؟! صفحه دومش رو باز کردم و فهمیدم برا جیمین هست نشستم به خوندن و ...
(پارت بعدی میفهمید که چرا جیمین آنقدر و سرده و مشکل سادیسم داره)
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
۴۴.۶k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.