وقتی پدرخوانده تو بود...
وقتی پدرخوانده تو بود...
پارت هفتم
ویو ا.ت
وقتی صدای داد جیمین رو شنیدم کمی ترسیدم ولی از اتاق رفتم بیرون
جیمین رگ های دستش زده بود بیرون و چشماش حالت ترسناک گرفته بود
+چ،چیشده؟!
_گمشو داخل اتاقت (همه حرف های جیمین رو با داد تصور کنید)
+ا،اما چیشده که آنقدر عصبانی هستی؟!
_مگه نشنیدی گفتم گمشو داخل اتاقتتتت
+اما...
_ببین نمیخوام روت دست بلند کنم پس یا میری یا هرچی دیدی از چشم خودت دیدی فهمیدیی؟! (کلمه آخر رو با داد گفت)
بدون هیچ حرفی رفتم داخل اتاق تا صبح صدای شکستن وسیله از اتاق جیمین می آمد نزدیک های ساعت چهار بود که دیگه نتونستم تحمل کنم بدون در زدن وارد اتاق جیمین شدم
_برو بیرون (همه رو با داد تصور کنید)
+بابا الان حالت خوب نیست
_من رو بابا صدا نکننن
+باشه ولی جیمین حالت خوب نیست _به تو ربطی نداره برو بیرون ...
نزدیک جیمین شدم و دستاش رو گرفتم گرم ،گرم بود
_ولم کن (دیگه داد نمیزنه) +نمیخوام _گفتم ولم کننن
+بسه دیگه عع بشین رو تخت_....
+گفتم بشینن (آخرش رو با داد گفت)
خودم رو تخت نشستم و جیمین هم بعد من نشست سرش رو گذاشتم رو پاهام
با دستم موهاش رو نوازش کردم +هیشش هیچی نیست جیمین آنقدر خودت رو اذیت نکن آروم باش
_(خیلی خیلی بی صدا و اروم داشت گریه میکرد) +گریه نکن همه چی درست میشه فقط زمان نیازه ...
وقتی نفس هاش مرتب شد فهمیدم خوابیده آروم بلند شدم و و رفتم یکم اتاق رو تمیز کردم و نفهمیدم چیشد که همون جا رو کاناپه خوابم برد
صبح بیدار شدم که جیمین ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
پارت هفتم
ویو ا.ت
وقتی صدای داد جیمین رو شنیدم کمی ترسیدم ولی از اتاق رفتم بیرون
جیمین رگ های دستش زده بود بیرون و چشماش حالت ترسناک گرفته بود
+چ،چیشده؟!
_گمشو داخل اتاقت (همه حرف های جیمین رو با داد تصور کنید)
+ا،اما چیشده که آنقدر عصبانی هستی؟!
_مگه نشنیدی گفتم گمشو داخل اتاقتتتت
+اما...
_ببین نمیخوام روت دست بلند کنم پس یا میری یا هرچی دیدی از چشم خودت دیدی فهمیدیی؟! (کلمه آخر رو با داد گفت)
بدون هیچ حرفی رفتم داخل اتاق تا صبح صدای شکستن وسیله از اتاق جیمین می آمد نزدیک های ساعت چهار بود که دیگه نتونستم تحمل کنم بدون در زدن وارد اتاق جیمین شدم
_برو بیرون (همه رو با داد تصور کنید)
+بابا الان حالت خوب نیست
_من رو بابا صدا نکننن
+باشه ولی جیمین حالت خوب نیست _به تو ربطی نداره برو بیرون ...
نزدیک جیمین شدم و دستاش رو گرفتم گرم ،گرم بود
_ولم کن (دیگه داد نمیزنه) +نمیخوام _گفتم ولم کننن
+بسه دیگه عع بشین رو تخت_....
+گفتم بشینن (آخرش رو با داد گفت)
خودم رو تخت نشستم و جیمین هم بعد من نشست سرش رو گذاشتم رو پاهام
با دستم موهاش رو نوازش کردم +هیشش هیچی نیست جیمین آنقدر خودت رو اذیت نکن آروم باش
_(خیلی خیلی بی صدا و اروم داشت گریه میکرد) +گریه نکن همه چی درست میشه فقط زمان نیازه ...
وقتی نفس هاش مرتب شد فهمیدم خوابیده آروم بلند شدم و و رفتم یکم اتاق رو تمیز کردم و نفهمیدم چیشد که همون جا رو کاناپه خوابم برد
صبح بیدار شدم که جیمین ...
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
۴۱.۵k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.