وقتی پدرخوانده تو بود...
وقتی پدرخوانده تو بود...
پارت نهم
ویو ا.ت
*فلش بک به کودکی جیمین*
اینکه یه بچه تنها و توسری خور باشی سخته جیمین از همون اول هیچ دوستی نداشت تو جمعی به دنیا اومد که همه به فکر خودشون بودن اون هیچ وقت بچگی نکرد
دانشگاه بیست سالگی
تمسخر های مسخره
@هه تو سری خور بدبخت بهت پول میدم تو پول دوست داری کارامو انجام میدی منم بهت پول میدم
_من نمیتونم تو بزنم چون پول دیه تو رو نمیتونم پرداخت کنم
#ولی من میتونم بزنمت برا هر کتک ده دلار چطوره ؟! ...
اون پسر اون روز زیاد کتکم زد لگد هایی که تو شکمم میزد چک هایی که به صورتم میزد
فکر کنم از اون روز به بعد بود که مجبور شدم برم دکتر دکتر گفت مشکل عصبی پیدا کردم سادیسم ولی درمان این بیماری فقط یه راه داشت ولی ما پول نداشتیم برا درمان چطور پدر من میتونست اون همه پول بده درمان نشدم دیگه هم راه درمان نداره قول میدم خودم برا خودم کسی بشم ولی حرف های که اونا بهم میزنن
@عوضی توسری خور بدبخت هه خیلی پول دوست داری نه بابات که بدبختی هست که تو هم مثل اون میشی
بیست و دو سالم شد که برا خودم کار راه انداختم با کوک و تهیونگ تو همین کار آشنا شدم اونا خیلی کمک کردن به من و...
پایان فلش بک
ویو ا.ت
چقدر سختی کشیده چقدر تحقیر شده ولی، چیشد که الان رسید به اینجا هوفف ا.ت ول کن ...جیمین بیچاره
تو حال و هوای خودم بودم که بادیگارد در زد کتاب رو گذاشتم کنار و رفتم در رو باز کردم بادیگارد اومد حرف بزنه که خود جیمین اومد به بادیگارد گفت بره
_ببین ا.ت دو روز دیگه دوست صمیمی من میاد مثل آدم رفتار کن خطایی ازت سر بزنه قول نمیدم جون سالم به در ببری فهمیدی؟!
+ا،اره _حالا هم برو کوک پایین کارت داره
خواستم برم که دستم رو گرفت _زیاد به دوست های من نزدیک نمیشی وگرنه ...
+هرچی دیدم از چشم خودم دیدم اوفف چقدر دستور میدی
رفتم پایین پیش کوک که مرده کنارش رو دیدم
کوک:این دوست من و جیمین هیونگ هست کیم تهیونگ
+پس این تهیونگه (زیر لب)
کوک:چیزی گفتی ؟!
+نه ...کار داشتی؟!
کوک:عاممم خب جیمین که تا حالا کاری نکرده هومم؟!
+چرا دیشب خیلی عصبانی بود تمام وسایل اتاق رو زد شکوند
کوک اومد نزدیکم که یاد حرف جیمین افتادم
_به دوست های من نزدیک نشو
برگشتم دیدم جیمین داره عصبانی از پنجره اتاق نگاه میکنه سریع خودم رو کشیدم کنار
+کوک ول کن بهتره بری
کوک:چیزی...
+نه دیگه برو بای بای ...سریع دویدم داخل عمارت که جیمین عصبانی جلوم ظاهر شد وایی دوباره مثل دیشب شد
_ا.ت بهت گفتم نزدیک نمیشی نگفتم ؟!
+چ،چرا گفتی
جیمین همینجوری داشت نزدیک میشد کرواتش رو شل تر کرد و سه تا دکمه بالا پیرهن سفیدش رو باز کرد اومد نزدیک من کم کم داشتم میترسیدم که اومد جلو تر و...
نظر یادت نره رفیق!❤️
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
پارت نهم
ویو ا.ت
*فلش بک به کودکی جیمین*
اینکه یه بچه تنها و توسری خور باشی سخته جیمین از همون اول هیچ دوستی نداشت تو جمعی به دنیا اومد که همه به فکر خودشون بودن اون هیچ وقت بچگی نکرد
دانشگاه بیست سالگی
تمسخر های مسخره
@هه تو سری خور بدبخت بهت پول میدم تو پول دوست داری کارامو انجام میدی منم بهت پول میدم
_من نمیتونم تو بزنم چون پول دیه تو رو نمیتونم پرداخت کنم
#ولی من میتونم بزنمت برا هر کتک ده دلار چطوره ؟! ...
اون پسر اون روز زیاد کتکم زد لگد هایی که تو شکمم میزد چک هایی که به صورتم میزد
فکر کنم از اون روز به بعد بود که مجبور شدم برم دکتر دکتر گفت مشکل عصبی پیدا کردم سادیسم ولی درمان این بیماری فقط یه راه داشت ولی ما پول نداشتیم برا درمان چطور پدر من میتونست اون همه پول بده درمان نشدم دیگه هم راه درمان نداره قول میدم خودم برا خودم کسی بشم ولی حرف های که اونا بهم میزنن
@عوضی توسری خور بدبخت هه خیلی پول دوست داری نه بابات که بدبختی هست که تو هم مثل اون میشی
بیست و دو سالم شد که برا خودم کار راه انداختم با کوک و تهیونگ تو همین کار آشنا شدم اونا خیلی کمک کردن به من و...
پایان فلش بک
ویو ا.ت
چقدر سختی کشیده چقدر تحقیر شده ولی، چیشد که الان رسید به اینجا هوفف ا.ت ول کن ...جیمین بیچاره
تو حال و هوای خودم بودم که بادیگارد در زد کتاب رو گذاشتم کنار و رفتم در رو باز کردم بادیگارد اومد حرف بزنه که خود جیمین اومد به بادیگارد گفت بره
_ببین ا.ت دو روز دیگه دوست صمیمی من میاد مثل آدم رفتار کن خطایی ازت سر بزنه قول نمیدم جون سالم به در ببری فهمیدی؟!
+ا،اره _حالا هم برو کوک پایین کارت داره
خواستم برم که دستم رو گرفت _زیاد به دوست های من نزدیک نمیشی وگرنه ...
+هرچی دیدم از چشم خودم دیدم اوفف چقدر دستور میدی
رفتم پایین پیش کوک که مرده کنارش رو دیدم
کوک:این دوست من و جیمین هیونگ هست کیم تهیونگ
+پس این تهیونگه (زیر لب)
کوک:چیزی گفتی ؟!
+نه ...کار داشتی؟!
کوک:عاممم خب جیمین که تا حالا کاری نکرده هومم؟!
+چرا دیشب خیلی عصبانی بود تمام وسایل اتاق رو زد شکوند
کوک اومد نزدیکم که یاد حرف جیمین افتادم
_به دوست های من نزدیک نشو
برگشتم دیدم جیمین داره عصبانی از پنجره اتاق نگاه میکنه سریع خودم رو کشیدم کنار
+کوک ول کن بهتره بری
کوک:چیزی...
+نه دیگه برو بای بای ...سریع دویدم داخل عمارت که جیمین عصبانی جلوم ظاهر شد وایی دوباره مثل دیشب شد
_ا.ت بهت گفتم نزدیک نمیشی نگفتم ؟!
+چ،چرا گفتی
جیمین همینجوری داشت نزدیک میشد کرواتش رو شل تر کرد و سه تا دکمه بالا پیرهن سفیدش رو باز کرد اومد نزدیک من کم کم داشتم میترسیدم که اومد جلو تر و...
نظر یادت نره رفیق!❤️
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
۴۶.۲k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.