هیوا قادر

استاد "هیوا قادر"، شاعر، رمان‌نویس و مترجم نامدار کُرد، زاده‌ی ۲۶ ژانویه‌ی ۱۹۶۶ میلادی، در محله‌ی چهارباع شهر سلیمانیه پایتخت اقلیم کردستان، است.



(۶)
قدح شرابم زرد،
چون چشمان تو.
همچون چشمان نامزدم.
دیده‌ام سیاه،
همچون موهای تو.
همچون رنگ خاک وطن در آتش سوخته‌ام.


(۷)
تو مرا دریا می‌بینی و
من رودخانه‌ام.
ولی وقتی چشمانت را می‌بندی
من صدای قدم‌های موج‌ها را می‌شنوم.


(۸)
همچون صحرا،
لبریزم از رویای ابدی آب
اگر از تشنگی هم، هلاک شوم،
باز گل‌های سرخ بر پیکرم خواهد رویید.


(۹)
با مدادی قرمز
تیری بر سینه‌ام نقش بزن!
بگو مقصر خودش بود،
دستانش تیر و کمان بود.


(۱۰)
ای آشوب دل بی‌گناه من!
ای مروارید ته دریاهای مواج!
ای خنجر نشسته بر کنج سینه‌ی من!
چرا میان دو چشمه‌ی جوشان چشمانم،
اینقدر زیبا می‌درخشی؟!


(۱۱)
چقدر با خودم غریبم!
به دنبال نشانه‌ای کوچک از خویش می‌گردم،
شاید خودم را به یاد بیاورم.


(۱۲)
من معصیت نیستم!
بلکه زخمم!
آنچه ناتوانم می‌کند از سرما، عریانی باطنم است!
آنچه آتش در دیدگانم می‌افروزد، سوختن وجودم است!
آنچه مرا فریفته‌ی سراب می‌کند، گم شدن خودم است!
من تنهایی‌ام!
من زخم بی‌پایانم!
من انسانم...


(۱۳)
روزگاری من ساکن اینجا بودم
آب هم همنشین من بود،
آتش نیز...
همراه با باد رفتم و خاک را به آغوش کشیدم.
و حالا خاک، تمام دردهای مرا می‌داند...


(۱۴)
من زخم‌ام!
و زندگی زخم‌های دردناک پی‌در‌پی است و
مرگ هم وقت و بی‌وقت می‌رسد.
مستی تنها چاره‌ی درمان زخم‌های من است.
باشد که دود و مستی درون استخوان‌هایم راه یابد
شاید که از یاد ببرم
من،
تکه‌ گوشتی زنده‌ام...


(۱۵)
سخنان من،
همچون خوشه‌های انگور ساده‌اند
چنانکه در محضر آفتاب
عریانی خویش را می‌نگرند،
از شرم سرخ می‌شوند و شیرین...


(۱۶)
از روی سادگی و سردرگم،
دروازه‌ی خانه‌ی را کوفتن!
به این امید که زندگی
با لیوانی آب خنک
در به رویم بگشاید.


(۱۷)
زندگی بی‌تو جهنم‌ست و
با تو بهشت!
از این روست که باورم شده است،
بعد از مرگ دنیایی دیگری نیست که بروم.


(۱۸)
من چنان شمع
از ترس سوختن نخ درونم،
ذوب شدن خودم را از یاد برده‌ام.


(۱۹)
تو شرابمی،
هر چه در قلبم نگهت بدارم
سکرآورتر می‌شوی.


(۲۰)
دخترم،
رویای پرواز دارد و
از سختی‌های پر گشودن آگاه نیست!
زمانی من هم عاشق پرواز بودم و
بعد پرهایم را چیدند!
آه دختر عزیزم!
تو چون من نکن!
تمام نشستن‌های بعد از پرواز
با چیدن شاه‌پرها خاتمه خواهد یافت.



شعر: #هیوا_قادر
برگردان به فارسی: #زانا_کوردستانی
دیدگاه ها (۰)

هیوا قادر

هیوا قادر

هیوا قادر

کتاب اکنون من دلم تنگ است و تو قبرت

.میشود یک شب تو ساقی باشی و من مست تو؟محو چشمان تو باشم ، عا...

✍️فاطمه جان، تو نخستین ستاره ای بودی که در عرش به خورشید نبو...

وقتی دلم گرفته به تو فکر میکنم وقتی خوشحالم به تو فکر میکنم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط