دخترباغبان
#دختر_باغبان🌱
#پارت_6
ویو رسیدن به عمارت
+انقدر حالم بد بود نفهمیدم کی رسیدم عمارت
حیاط عمارت پر از خدمتکار بود.
فک کنم پسرشون اومده بود.
راهمو کج کردم و به سمت خونمون رفتم بابام رفته بود توی باغ جیهوپ هم سرکار بود.
لباسامو با یه لباس باغبانی عوض کردم و به سمت باغ عمارت حرکت کردم.
بابام داشت به گل ها آب میداد.
+سلام بابایی
ب ا/ت:خوبی دخترم.
+ممنون راستی پسرشون اومد؟
ب ا/ت:آره اومد
+آها بابا کمک نمیخوای؟
ب ا/ت:اگه میتونی این گلدون هارو به دیوار حیاط پشتی عمارت وصل کن.
+باشه
به سمت حیاط پشتی حرکت کردم نردبون چوبی کوچیک رو آوردم و یکی یکی گلدون هارو وصل کردم.
تقریبا ۴۰مین طول کشید که وصلشون کنم.
آخریشو وصل کردم و از نردبون خواستم بیام پایین که یه دفعه پام پیچ خورد واز نردبون به جای اینکه بیفتم زمین توی بغل کسی فرورفتم.
ادامه دارد..................🌱
#پارت_6
ویو رسیدن به عمارت
+انقدر حالم بد بود نفهمیدم کی رسیدم عمارت
حیاط عمارت پر از خدمتکار بود.
فک کنم پسرشون اومده بود.
راهمو کج کردم و به سمت خونمون رفتم بابام رفته بود توی باغ جیهوپ هم سرکار بود.
لباسامو با یه لباس باغبانی عوض کردم و به سمت باغ عمارت حرکت کردم.
بابام داشت به گل ها آب میداد.
+سلام بابایی
ب ا/ت:خوبی دخترم.
+ممنون راستی پسرشون اومد؟
ب ا/ت:آره اومد
+آها بابا کمک نمیخوای؟
ب ا/ت:اگه میتونی این گلدون هارو به دیوار حیاط پشتی عمارت وصل کن.
+باشه
به سمت حیاط پشتی حرکت کردم نردبون چوبی کوچیک رو آوردم و یکی یکی گلدون هارو وصل کردم.
تقریبا ۴۰مین طول کشید که وصلشون کنم.
آخریشو وصل کردم و از نردبون خواستم بیام پایین که یه دفعه پام پیچ خورد واز نردبون به جای اینکه بیفتم زمین توی بغل کسی فرورفتم.
ادامه دارد..................🌱
- ۴.۳k
- ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط