دخترباغبان

#دختر_باغبان🌱

#پارت_7

+آخ

@ حالت خوبه؟

+من من خوبم

ببخشید فکر کنم خاکی شدید.

@ تو دختر باغبان عمارتی؟

+آره چطور؟

@هیچی همینطوری

+شمارو تا حالا اینجا ندیدم

@ من یکی از دوست های پسر خانواده مین هستم الان که پسرشون اومده منم چند روزی پیششون میمونم.

+آها
خب خیلی ببخشید

@نه اشکالی نداره.

ویو ا/ت

+اولش فکر کردم پسرشونه ولی بهش نمیومد معلوم بود خیلی با پسرشون فرق داره با اینکه یه بار فقط پسرشون رو دیدم میدونم اخلاقش چطوریه.

آروم سمت خونه قدم برداشتم شب شده بود درو باز کردم ورفتم توی خونه بابا هنوز نیومده بود جیهوپ هم از خستگی زیاد روی کاناپه خوابش برده بود.

لباسامو عوض کردم و به سمت آشپزخونه رفتم
شروع کردم به درست کردن غذا با اینکه بچه بودم هنوز ولی راحت غذا درست میکردم.

بوی غذا کل خونه رو گرفته بود.

بابا بااون صورت خاکیش وارد خونه شد تا بوی غذا رو شنید لبخندی روی لبش شکل گرفت.

تند به سمتش رفتم و گونشو بوسیدم.
خستگی ازش می بارید.
در مقابل اونم منو بوسید.

+بابا برو لباساتو عوض کن بیا شام بخوریم.

ب ا/ت:چشم کوچولوی بابا.
داداشتم بیدارکن.

+باشه.


ادامه دارد..............🌱
دیدگاه ها (۰)

#دختر_باغبان🌱#پارت_8+هوسوکا &هوم+بیدارشو شام آمادس&باشه ویو ...

#دختر_باغبان🌱#پارت_9+نه کسی اذیتم نمیکنه.+من سیر شدم.هوسوکا ...

#دختر_باغبان🌱#پارت_6ویو رسیدن به عمارت +انقدر حالم بد بود نف...

#دختر_باغبان🌱#پارت_5الکس:میبینی همه دارن نگاهمون میکنن چرا د...

بکش پایین داوشم

پارت ۷۵ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط