دخترباغبان

#دختر_باغبان🌱

#پارت_8

+هوسوکا

&هوم

+بیدارشو شام آمادس

&باشه

ویو میز شام

&پسرشون اومد؟

ب ا/ت: آره اومد

&شنیدم که خانم و آقای مین می‌خوان برن.

ب ا/ت:معلوم نیست ولی گفتن عمارتو میخوان بدن به پسرشون.

+چرا میخوان بدن عمارتو به پسرشون؟

ب ا/ت:میخوان آخر عمرشون رو بدون دردسر زندگی کنن‌.

+اون وقت خدمه هارو عوض نمیکنه؟
اگه پسرشون بخواد مارو بیرون کنه باید چیکار کنیم؟

&ا/ت راست میگه باید چیکار کنیم؟

ب ا/ت:من واقعا نمیدونم.
ولی فک نکنم این کارو بکنه چون ما سالهاست اینجا زندگی میکنیم.

ب ا/ت: چرا امروز زود از مدرسه اومدی؟

+هیچی فقط حالم بد بود.

& مطمئنی؟

+آره

&اگه کسی اذیتت می‌کنه بگو.

ادامه دارد............🌱
دیدگاه ها (۱)

#دختر_باغبان🌱#پارت_9+نه کسی اذیتم نمیکنه.+من سیر شدم.هوسوکا ...

#دختر_باغبان🌱#پارت_10&باشه من تسلیم +آفرین داداش خوبم من میر...

#دختر_باغبان🌱#پارت_7+آخ@ حالت خوبه؟+من من خوبمببخشید فکر کنم...

#دختر_باغبان🌱#پارت_6ویو رسیدن به عمارت +انقدر حالم بد بود نف...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

پارت ۶۸ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط