ادامه سناریو قبل وقتی از خیانتشون پشیمونن
ادامه سناریو قبل "وقتی از خیانتشون پشیمونن"
نامجون: هروز گل رز زیبایی رو دَم در میدیدی اما نمیدونستی کی اون گل را میزاره. یه روز برای رفتم به کافه مورد علاقه ات حاظر شدی و در رو باز کردی و صحنه ای که دیدی سرجات وایسادی. اون نامجون بود که صورتی رنگ پریده داشت. چشمانی که به خاطر اشک ریخت قرمز شده بود. نامجون گل را به جای اینکه بگزارد زمین آن را به ات داد و با صدایی اروم و گرفته لب زد: برگرد پریزاد من.....
جین: افسردگی شدیدی گرفته بود. لبخند نمیزد. خنده های شیشه پاکنی نداشت. لبانش خشک شده بودند. فقط یه چیز رو میخواست. "بغل ات" تمامی اهنگ هاش برای ات بود. ولی ات با کسی دیگه بود اما دلش برای جین تنگ شده بود ولی راهی نبود.....
شوگا: هروز تماس هایی و پیامک های زیادی از شوگا داشتی ولی جواب نمیدادی. هروز فقط و فقط زنگ...پیام...زنگ...پیام
یه روز که جواب پیامکش را دادی خیلی دیر بود. اون روز ؛ روز مرگ پسر قصه های ما بود. روز مرگ شوگا. اون خودکشی کرد و رفت تا دیگه به تو فکر نکنه اما او حتی اون دنیا به تو فکر میکرد... :) (بچه ها فقط فیکه و واقعیت نداره. شوگا از پیش ما نمیره)
جیمین: فقط جلوی تلویزیون میشینه و کنسرت های تورو نگاه میکنه. مصاحبه هات رو میبینه. موزیک ویدئو هات رو میبینه. عکس هات رو میبینه و گریه میکنه و فقط میگه: ایکاش اون کار رو نمیکردم. کاش الان پیشم بودی. کاش میتونستم بغلت کنم و با تمام وجود ببوسمت ولی دیگه نیستی...
ادامش سناریو بعد لینایی هاممم))))
نامجون: هروز گل رز زیبایی رو دَم در میدیدی اما نمیدونستی کی اون گل را میزاره. یه روز برای رفتم به کافه مورد علاقه ات حاظر شدی و در رو باز کردی و صحنه ای که دیدی سرجات وایسادی. اون نامجون بود که صورتی رنگ پریده داشت. چشمانی که به خاطر اشک ریخت قرمز شده بود. نامجون گل را به جای اینکه بگزارد زمین آن را به ات داد و با صدایی اروم و گرفته لب زد: برگرد پریزاد من.....
جین: افسردگی شدیدی گرفته بود. لبخند نمیزد. خنده های شیشه پاکنی نداشت. لبانش خشک شده بودند. فقط یه چیز رو میخواست. "بغل ات" تمامی اهنگ هاش برای ات بود. ولی ات با کسی دیگه بود اما دلش برای جین تنگ شده بود ولی راهی نبود.....
شوگا: هروز تماس هایی و پیامک های زیادی از شوگا داشتی ولی جواب نمیدادی. هروز فقط و فقط زنگ...پیام...زنگ...پیام
یه روز که جواب پیامکش را دادی خیلی دیر بود. اون روز ؛ روز مرگ پسر قصه های ما بود. روز مرگ شوگا. اون خودکشی کرد و رفت تا دیگه به تو فکر نکنه اما او حتی اون دنیا به تو فکر میکرد... :) (بچه ها فقط فیکه و واقعیت نداره. شوگا از پیش ما نمیره)
جیمین: فقط جلوی تلویزیون میشینه و کنسرت های تورو نگاه میکنه. مصاحبه هات رو میبینه. موزیک ویدئو هات رو میبینه. عکس هات رو میبینه و گریه میکنه و فقط میگه: ایکاش اون کار رو نمیکردم. کاش الان پیشم بودی. کاش میتونستم بغلت کنم و با تمام وجود ببوسمت ولی دیگه نیستی...
ادامش سناریو بعد لینایی هاممم))))
- ۲.۱k
- ۱۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط