چشمای قشنگ تو
#part66
چشمای قشنگ تو✨
سوار اتوبوس شدیم
و به سمت ساحل رفتیم
عسل:اگه میخوایم فرار کنیم الان بهترین وقته برسیم ساحل کارمون تمومه!
دیانا:آخه چطوری این همه نگهبان وایساده
خانم:هوی دخترا فکر فرار به سرتون بزنه تو همین دریا خفتون میکنم
#محراب
تو فرودگاه از این ور به اون ور میرفتیم
متین:بیا از این مرده بپرس
محراب:اقا دیانا رحیمی دیروز اینجا اومده؟ لطفا چک کنید
مرده:ما نمیتونیم به این سوال جواب بدیم
محراب:تروخدا خواهش میکنم این شناسنامه ام داداششم
مرده:بله اومدن اینجا
محراب:از اینجا ماشین نگرفتن؟
مرده:نه چیزی ثبت نشده
محراب:خیلی ممنون
مهشاد:حالا چیکار کنیم؟
محراب:نمیدونم
مهشاد: پاشید بریم هتلی جایی وسایلمونو بزاریم ببینیم چی کار کنیم
.... هتل.....
محراب:وای وای اگه دیانا رو پیدا نکنیم چی؟
متین:این چه حرفیه پیداش میکنیم
محراب:چطورییییی
متین:مهشاد فکری نداری؟
مهشاد:....
متین:مهشاد باتوعم داری گوشی بازی میکنی؟
مهشاد:محرااااب یه پستی تو اینستاس
محراب:چیه؟
مهشاد:اینجا گفته که از ایران دخترایی انتخاب شدن برای مدل در عربستان از ترکیه دارن میان پسفردا تو سالن بزرگ عربستان اسمش(...)ممکنه دیانا جزوشون باشه
متین: دقیقا همون نشونی هاس
محراب:بریم عربستان؟
مهشاد:آره دیگه پاشید
محراب:اگه دیانا نباشه چی؟
مهشاد:تنها راهیه که میشه به دیانا نزدیک شد
........
#ارسلان
ارسلان:شقایق میشه دستامو باز کنی؟
شقایق:نه
ارسلان:ازت خواهش میکنم
شقایق:واسه ی چی؟
ارسلان:دستام درد میکنه
شقایق:به درک
ارسلان:راستش ببخشید باهات خوب رفتار نکردم
شقایق:تازه فهمیدی؟
ارسلان:من هنوزم دوست دارم
شقایق:دروغ میگی مثل سگ
ارسلان:به جون خود دروغ نمیگم
شقایق:جونم مگه برات مهمه؟
ارسلان:آره حتی بیشتر از خودم
شقایق:باشه باشه خر شدم دستتو باز میکنم اما بخوای خطا کنی با این تفنگ کارت تمومه
ارسلان:باشه
آخ مرسی
شقایق:برو بشین رو صندلی بدو
ارسلان:.....
شقایق:نیا جلو
ارسلان:....
شقایق:باتوعم اگه یه قدم دیگه بر داری به خدا میزنم
ارسلان:باشه عزیزم باشه
شقابق:بشین
ارسلان:پشیمونم که ولت کردم
شقایق:دیگه دیر شده
ارسلان:دوباره دلم اون روزا رو میخواد
شقایق:....
ارسلان:برمیگردی؟
شقایق: هه چه ساده میگذری
ارسلان:شقایق دوست دارم
شقایق:خفه شو
ارسلان:چیکار کنم باور کنی؟
شقایق:دیگه برام مهم نیست
ارسلان:یادته حتی اسم بچمونو انتخاب کرده بودیم میخوام پدر بچت باشم خواهش میکنم برگرد
شقایق:با چه جونی؟
ارسلان:بهت قول میدم نزارم تنها بمونی
شقایق:.....
ارسلان:بگو برمیگردی بگو🥺
شقایق:من که نمیتونم بهت نه بگم ولی...
ارسلان:بیا بغلم
وقتی بغلم کرد دستمو کردم تو جیبش اسلحه شو برداشتم
ارسلان:دستتو بزار رو سرت
شقایق:چ..ی کا.. ر م..ی کن. ی.؟؟
ارسلان:دستتو بزار رو سرت بشین
دست و پاشو بستم به صندلی
موبایلمو از رو میز برداشتم و زنگ زدم به محراب
ارسلان:الو
محراب:الو ارسلاااان؟
ارسلان:محراب دیانا جونش تو خطره برید عربستان
محراب:میدونیم تو کجایی؟
ارسلان:بعدا بهت میگم من بلیط میگیرم برای عربستان
محراب:منو مهشاد و متین صبح بلیط داریم عربستان مامان اینا رفتن تهران
ارسلان:خوبع پس تو فرودگاه میبینمتون
محراب:باشه
چشمای قشنگ تو✨
سوار اتوبوس شدیم
و به سمت ساحل رفتیم
عسل:اگه میخوایم فرار کنیم الان بهترین وقته برسیم ساحل کارمون تمومه!
دیانا:آخه چطوری این همه نگهبان وایساده
خانم:هوی دخترا فکر فرار به سرتون بزنه تو همین دریا خفتون میکنم
#محراب
تو فرودگاه از این ور به اون ور میرفتیم
متین:بیا از این مرده بپرس
محراب:اقا دیانا رحیمی دیروز اینجا اومده؟ لطفا چک کنید
مرده:ما نمیتونیم به این سوال جواب بدیم
محراب:تروخدا خواهش میکنم این شناسنامه ام داداششم
مرده:بله اومدن اینجا
محراب:از اینجا ماشین نگرفتن؟
مرده:نه چیزی ثبت نشده
محراب:خیلی ممنون
مهشاد:حالا چیکار کنیم؟
محراب:نمیدونم
مهشاد: پاشید بریم هتلی جایی وسایلمونو بزاریم ببینیم چی کار کنیم
.... هتل.....
محراب:وای وای اگه دیانا رو پیدا نکنیم چی؟
متین:این چه حرفیه پیداش میکنیم
محراب:چطورییییی
متین:مهشاد فکری نداری؟
مهشاد:....
متین:مهشاد باتوعم داری گوشی بازی میکنی؟
مهشاد:محرااااب یه پستی تو اینستاس
محراب:چیه؟
مهشاد:اینجا گفته که از ایران دخترایی انتخاب شدن برای مدل در عربستان از ترکیه دارن میان پسفردا تو سالن بزرگ عربستان اسمش(...)ممکنه دیانا جزوشون باشه
متین: دقیقا همون نشونی هاس
محراب:بریم عربستان؟
مهشاد:آره دیگه پاشید
محراب:اگه دیانا نباشه چی؟
مهشاد:تنها راهیه که میشه به دیانا نزدیک شد
........
#ارسلان
ارسلان:شقایق میشه دستامو باز کنی؟
شقایق:نه
ارسلان:ازت خواهش میکنم
شقایق:واسه ی چی؟
ارسلان:دستام درد میکنه
شقایق:به درک
ارسلان:راستش ببخشید باهات خوب رفتار نکردم
شقایق:تازه فهمیدی؟
ارسلان:من هنوزم دوست دارم
شقایق:دروغ میگی مثل سگ
ارسلان:به جون خود دروغ نمیگم
شقایق:جونم مگه برات مهمه؟
ارسلان:آره حتی بیشتر از خودم
شقایق:باشه باشه خر شدم دستتو باز میکنم اما بخوای خطا کنی با این تفنگ کارت تمومه
ارسلان:باشه
آخ مرسی
شقایق:برو بشین رو صندلی بدو
ارسلان:.....
شقایق:نیا جلو
ارسلان:....
شقایق:باتوعم اگه یه قدم دیگه بر داری به خدا میزنم
ارسلان:باشه عزیزم باشه
شقابق:بشین
ارسلان:پشیمونم که ولت کردم
شقایق:دیگه دیر شده
ارسلان:دوباره دلم اون روزا رو میخواد
شقایق:....
ارسلان:برمیگردی؟
شقایق: هه چه ساده میگذری
ارسلان:شقایق دوست دارم
شقایق:خفه شو
ارسلان:چیکار کنم باور کنی؟
شقایق:دیگه برام مهم نیست
ارسلان:یادته حتی اسم بچمونو انتخاب کرده بودیم میخوام پدر بچت باشم خواهش میکنم برگرد
شقایق:با چه جونی؟
ارسلان:بهت قول میدم نزارم تنها بمونی
شقایق:.....
ارسلان:بگو برمیگردی بگو🥺
شقایق:من که نمیتونم بهت نه بگم ولی...
ارسلان:بیا بغلم
وقتی بغلم کرد دستمو کردم تو جیبش اسلحه شو برداشتم
ارسلان:دستتو بزار رو سرت
شقایق:چ..ی کا.. ر م..ی کن. ی.؟؟
ارسلان:دستتو بزار رو سرت بشین
دست و پاشو بستم به صندلی
موبایلمو از رو میز برداشتم و زنگ زدم به محراب
ارسلان:الو
محراب:الو ارسلاااان؟
ارسلان:محراب دیانا جونش تو خطره برید عربستان
محراب:میدونیم تو کجایی؟
ارسلان:بعدا بهت میگم من بلیط میگیرم برای عربستان
محراب:منو مهشاد و متین صبح بلیط داریم عربستان مامان اینا رفتن تهران
ارسلان:خوبع پس تو فرودگاه میبینمتون
محراب:باشه
۳.۱k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.