پارت ۳۶
پارت ۳۶
سوارماشین شدیم ساک کوچیک کوک رو پشت ماشین گذاشتم و پشت فرمون نشستم
- راه عمارت رو که بلدی ؟
+ آره
- باشه پس راه بیوفت
راه افتادم
وسط های راه کوک بوسه ای به گونم زد و من هم حرارتی در بدنم شکل گرفت
+ داری حواسمو پرت میکنی
- ممنون ا/ت
+ من که کاری نکردم
- تو خیلی لطیف و ظریفی ا/ت ، مثل پروانه هایی میمونی که تازه از پیله در اومدن ولی میدونی مشکل پروانه ها چیه ؟ اگه حواسشون به خودشون نباشه توسط موجودات قوی تر خورده میشن
هیچ درکی از حرف های کوک نداشتم اون پسر همیشه فلسفی حرف میزد
+ ولی تو نمیزاری من خورده بشم ، مگه نه ؟
- نه نمیزارم ، ولی خودم ازت تغذیه میکنم ...
+ چی گفتی ؟
- هیچی ، به راهت ادامه بده
در ادامه راه حرفی بینمون رد بدل نشد وقتی رسیدیم یه بادیگارد نزدیک شد وگفت
÷ شما ؟ اجازه ندارید وارد عمارت بشید مگر اینکه ....
خواست جملشو کامل کنه که با دیدن اربابشش تعظیم کرد
با ماشین وارد محوطه عمارت شدیم و همون لحظه همه ی خدمه و بادیگارد ها جلوی ماشین سر به زیر ایستادند کوک به آرومی از ماشین پیاده شد و زیر چشمی همه ی خدمه هارو زیر نظر گرفت
جانگ ته فورا خودش رو به کوک رسوند و تعظیمی کرد
٪ خوش اومدید ارباب جاتون توی عمارت خیلی خالی بود
کوک لبخندی زد و ضربه ای به شونه ی جانگ ته زد
جانگ ته تنها کسی بود که کوک بیشتر از چشم هاش بهش اطمینان داشت
-جانگ ته دلم برای عمارتم تنگ شده بود
مرد لبخندی و راه رو برای کوک باز کرد
کوک قدم برداشت و داخل عمارت رفت
کوک هوای عمارتش رو وارد ریه هاش کرد
به دستور کوک تمام خدمه ها رفتن و مشغول کار خودشون شدن
کوک با لبخندی به سمتم اومد جلوی چشم های جانگ ته بوسه ای به لب هام زد و لب هاشو به گوشم رسوند
- خسته شدی ا/ت
+ من خوبم
- میدونی که باید اینجا زندگی کنی ؟
+ اوهم
- دختر خوب ، الان ازت می خوام بری خونه و کمی استراحت کنی و فردا شب راس ساعت نه با وسایلت منتظرتم ، نه زود تر و نه دیر تر فهمیدی ؟
+ فهمیدم
لیسی به نرمی گوشم زد
- فکر کنم فردا شب قرار خاطره ساز بشه
چشمکی زد
با لبخندی از عمارت خارج شدم و با نشستن پشت فرمون به سمت خونه حرکت کردم
کوک خواست به سمت اتاقش بره که جانگ ته کنارش قرار گرفت
- چی شده؟
٪ ببخشید ارباب ، نمی خوام تو کارتون دخالت کنم ولب این خانومی که همراهتون بود ، برده جدید تون هستش ؟
کوک با پوزخندی جوابش رو داد
- به چیزی بهتر از مورد های قبلیه جانگ ته ، قراره حسابی بهمون خوش بگذره ،خیالت راحت ....
****
پایان پارت ۳۶
لایک کنید لطفا ♥️🙏
سوارماشین شدیم ساک کوچیک کوک رو پشت ماشین گذاشتم و پشت فرمون نشستم
- راه عمارت رو که بلدی ؟
+ آره
- باشه پس راه بیوفت
راه افتادم
وسط های راه کوک بوسه ای به گونم زد و من هم حرارتی در بدنم شکل گرفت
+ داری حواسمو پرت میکنی
- ممنون ا/ت
+ من که کاری نکردم
- تو خیلی لطیف و ظریفی ا/ت ، مثل پروانه هایی میمونی که تازه از پیله در اومدن ولی میدونی مشکل پروانه ها چیه ؟ اگه حواسشون به خودشون نباشه توسط موجودات قوی تر خورده میشن
هیچ درکی از حرف های کوک نداشتم اون پسر همیشه فلسفی حرف میزد
+ ولی تو نمیزاری من خورده بشم ، مگه نه ؟
- نه نمیزارم ، ولی خودم ازت تغذیه میکنم ...
+ چی گفتی ؟
- هیچی ، به راهت ادامه بده
در ادامه راه حرفی بینمون رد بدل نشد وقتی رسیدیم یه بادیگارد نزدیک شد وگفت
÷ شما ؟ اجازه ندارید وارد عمارت بشید مگر اینکه ....
خواست جملشو کامل کنه که با دیدن اربابشش تعظیم کرد
با ماشین وارد محوطه عمارت شدیم و همون لحظه همه ی خدمه و بادیگارد ها جلوی ماشین سر به زیر ایستادند کوک به آرومی از ماشین پیاده شد و زیر چشمی همه ی خدمه هارو زیر نظر گرفت
جانگ ته فورا خودش رو به کوک رسوند و تعظیمی کرد
٪ خوش اومدید ارباب جاتون توی عمارت خیلی خالی بود
کوک لبخندی زد و ضربه ای به شونه ی جانگ ته زد
جانگ ته تنها کسی بود که کوک بیشتر از چشم هاش بهش اطمینان داشت
-جانگ ته دلم برای عمارتم تنگ شده بود
مرد لبخندی و راه رو برای کوک باز کرد
کوک قدم برداشت و داخل عمارت رفت
کوک هوای عمارتش رو وارد ریه هاش کرد
به دستور کوک تمام خدمه ها رفتن و مشغول کار خودشون شدن
کوک با لبخندی به سمتم اومد جلوی چشم های جانگ ته بوسه ای به لب هام زد و لب هاشو به گوشم رسوند
- خسته شدی ا/ت
+ من خوبم
- میدونی که باید اینجا زندگی کنی ؟
+ اوهم
- دختر خوب ، الان ازت می خوام بری خونه و کمی استراحت کنی و فردا شب راس ساعت نه با وسایلت منتظرتم ، نه زود تر و نه دیر تر فهمیدی ؟
+ فهمیدم
لیسی به نرمی گوشم زد
- فکر کنم فردا شب قرار خاطره ساز بشه
چشمکی زد
با لبخندی از عمارت خارج شدم و با نشستن پشت فرمون به سمت خونه حرکت کردم
کوک خواست به سمت اتاقش بره که جانگ ته کنارش قرار گرفت
- چی شده؟
٪ ببخشید ارباب ، نمی خوام تو کارتون دخالت کنم ولب این خانومی که همراهتون بود ، برده جدید تون هستش ؟
کوک با پوزخندی جوابش رو داد
- به چیزی بهتر از مورد های قبلیه جانگ ته ، قراره حسابی بهمون خوش بگذره ،خیالت راحت ....
****
پایان پارت ۳۶
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۱۰۷.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.