رمان یک خاطره پارت ۲۵: دلیل

♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_²⁵ [🖤♥]

- شدو...
شدو- هوم.
- برا چی منو بغل کردی؟

«شدو❤️‍🩹🕷»
جا خوردن*
- چون ناراحت بودی.. " با اخم"
- اونم به خاطر من سونیک.

سونیک سرشو پایین گرفته بود بازم به چشمام خیره شد.

«سونیک💙⚡»
یکی از چشمای شدو و سرش با باند بسته شده بود.
به چشمای قرمزش نگا کردم.
یهویی گفت: چته؟ "عصبی"

- هی هی هیچی.
شدو- پس چرا اینجوری نگاه میکنی؟ تاحالا بهت ابراز محبت نشده؟
- چرا ولی... تاحالا تو به من محبت نکرده بودی... تاحالا تورو بغل نکرده بودم. چون همیشه وقتی دوست داشتم بغلم کنی یا یه لگد میزدی توی صورتم و داد میزدی که نزدیکت نیام.

شدو- خب حالا~

♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
دیدگاه ها (۵)

رمان یک خاطره پارت ۲۶: لشگری برای شدو😂

باهم بخندیم😂

♦خبر خبر بچه ها!!!

رمان یک خاطره پارت ۲۴: بغل ♡•♡

P7🍯یک ماه بعد//writer: در خونه باز شد و جیمین با چشمای که به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط