پارت جدید اومدددددد رمان مافیاهای جذاب من ✸
پارت جدید اومدددددد رمان مافیاهای جذاب من ✸
# پارت ۷
ویو ا.ت : اون عوضی یه سیلی بهم زد میخواست دومی رو هم بزنه که یکی جلوشو گرفت ......اون ...اون جیمین بود واقعا ترسیده بودم که اون رسید .....
جیمین : دستت رو از دوست دختر من بکش ...
پسره : چی ؟ هه خوب بلدی زر بزنی بیا برو گم شو ....
جیمین : آها که اینطور ؟ .... ( یه مشت میکوبه رو صورت پسره ) که زر نزنم هاااااا ....( با داد )
ویو ا.ت : جیمین یه مشت خفن نسارش کرد افتاد به جونشو تا تونست کتکش زد
جیمین : تو نمیخوای از دوست دخترم عذر خواهی کنی هاااااا ( داد و بیداد )
پسره : ( رو به ا.ت ) ببخشید.... غلط کردم
ا.ت : ( پوزخند ) آهااااا که غلط کردی.... اوکی حرفی نیست ( دست جیمین رو میگیره ) عشقم بیا بریم همچین آدمایی لیاقت ندارن
ویو ا.ت : از بار اومدیم بیرون از خفن بازیای جیمین کِیف کردم که جیمین بهم گفت .....
جیمین : عشقت ؟؟
ا.ت : چیه دوست نداری ؟؟خب خودت گفتی دوست دخترتم ( خنده با مسخره )
جیمین : آها آره بیخیال اون حرف ، میای بریم کافه
ا.ت : اوممم بریم
ویو ا.ت : با جیمین رفتیم کافه و یه چیزایی سفارش دادیم حالا یکم وقت گذروندیم
..........
☆ پرش زمانی به بیرون رفتن از کافه
ویو ا.ت : مست بودم جیمین سفارش هارو حساب کردو رفت بیرون کافه منم رفتم دنبالش چون مست بودم اشتباهی پریدم بغلش و بهش گفتم ....
ا.ت : دوسِت دارم ( مست )
جیمین : خانم کوچولو الان مستی بیا سوار ماشین شو فردا حرف میزنیم ...
ا.ت : ( حرفش رو قطع کرد و یه بوسه رو لب جیمین گذاشت )
جیمین : ای منحرف بدو سوار ماشین شو
افکار جیمین : وقتی لبش رو رو لبم گذاشت یه ذوق خاصی بهم دست داد و تپش قلبم بیشتر شد نکنه من .... نه اینطور نیست جیمین تو یه مافیایی نباید اینقدر دل نازک باشی
ویو جیمین : ا.ت رو سوار ماشین کردم و به سمت خونشون حرکت کردم و خب میدونستم خونشون کجاست چون آدم فرستاده بودم تا ا.ت رو تعقیب کنه..... ا.ت رو رسوندم خونشون و برای استایل بغلش کردم دَر رو زدم یه زنی دَر رو برام باز کرد معلوم بود آجومای خونست بهش گفتم
جیمین : سلام من پارک جیمین هستم یکی از دوستای ا.ت
آجوما : بله ، بله بفارمایین .....
ویو جیمین : ا.ت رو بردمش تو اتاقش ، ا.ت وقتی خواب بود خیلی معصوم دیده میشد خیلی قوقولی بود 😊( نویسنده : تو خودت قوقولیی ) ا.ت رو گذاشتم رو تختش و خدافظی کردم و یه سمت خونه حرکت کردم ساعت ۲ نصف شب بود ماشین رو پارک کردم و وارد خونه شدم که با دیدن اون ه.ر.زه عصبی شدم
( کیوتام بی زحمت دنبالم کنین لایک یادتون نره🥰)
# پارت ۷
ویو ا.ت : اون عوضی یه سیلی بهم زد میخواست دومی رو هم بزنه که یکی جلوشو گرفت ......اون ...اون جیمین بود واقعا ترسیده بودم که اون رسید .....
جیمین : دستت رو از دوست دختر من بکش ...
پسره : چی ؟ هه خوب بلدی زر بزنی بیا برو گم شو ....
جیمین : آها که اینطور ؟ .... ( یه مشت میکوبه رو صورت پسره ) که زر نزنم هاااااا ....( با داد )
ویو ا.ت : جیمین یه مشت خفن نسارش کرد افتاد به جونشو تا تونست کتکش زد
جیمین : تو نمیخوای از دوست دخترم عذر خواهی کنی هاااااا ( داد و بیداد )
پسره : ( رو به ا.ت ) ببخشید.... غلط کردم
ا.ت : ( پوزخند ) آهااااا که غلط کردی.... اوکی حرفی نیست ( دست جیمین رو میگیره ) عشقم بیا بریم همچین آدمایی لیاقت ندارن
ویو ا.ت : از بار اومدیم بیرون از خفن بازیای جیمین کِیف کردم که جیمین بهم گفت .....
جیمین : عشقت ؟؟
ا.ت : چیه دوست نداری ؟؟خب خودت گفتی دوست دخترتم ( خنده با مسخره )
جیمین : آها آره بیخیال اون حرف ، میای بریم کافه
ا.ت : اوممم بریم
ویو ا.ت : با جیمین رفتیم کافه و یه چیزایی سفارش دادیم حالا یکم وقت گذروندیم
..........
☆ پرش زمانی به بیرون رفتن از کافه
ویو ا.ت : مست بودم جیمین سفارش هارو حساب کردو رفت بیرون کافه منم رفتم دنبالش چون مست بودم اشتباهی پریدم بغلش و بهش گفتم ....
ا.ت : دوسِت دارم ( مست )
جیمین : خانم کوچولو الان مستی بیا سوار ماشین شو فردا حرف میزنیم ...
ا.ت : ( حرفش رو قطع کرد و یه بوسه رو لب جیمین گذاشت )
جیمین : ای منحرف بدو سوار ماشین شو
افکار جیمین : وقتی لبش رو رو لبم گذاشت یه ذوق خاصی بهم دست داد و تپش قلبم بیشتر شد نکنه من .... نه اینطور نیست جیمین تو یه مافیایی نباید اینقدر دل نازک باشی
ویو جیمین : ا.ت رو سوار ماشین کردم و به سمت خونشون حرکت کردم و خب میدونستم خونشون کجاست چون آدم فرستاده بودم تا ا.ت رو تعقیب کنه..... ا.ت رو رسوندم خونشون و برای استایل بغلش کردم دَر رو زدم یه زنی دَر رو برام باز کرد معلوم بود آجومای خونست بهش گفتم
جیمین : سلام من پارک جیمین هستم یکی از دوستای ا.ت
آجوما : بله ، بله بفارمایین .....
ویو جیمین : ا.ت رو بردمش تو اتاقش ، ا.ت وقتی خواب بود خیلی معصوم دیده میشد خیلی قوقولی بود 😊( نویسنده : تو خودت قوقولیی ) ا.ت رو گذاشتم رو تختش و خدافظی کردم و یه سمت خونه حرکت کردم ساعت ۲ نصف شب بود ماشین رو پارک کردم و وارد خونه شدم که با دیدن اون ه.ر.زه عصبی شدم
( کیوتام بی زحمت دنبالم کنین لایک یادتون نره🥰)
۵.۹k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.