پادشاه(پارت۲۰)
پادشاه(پارت۲۰)
میهو ویو:
آماده شدم میخواستم برم ته رو صدا بزنم وقتی در رو باز کرد دیدم ته پشت دره
ته:آماده شدی
میهو:آره ولی تو اینجا چیکار میکنی
ته:من زودتر آماده شدم گفتم دیگه تو نیای
میهو:آها باش بریم ؟
ته:آره بریم
*خونه ی پدر میهو *
میهو:بابا بابا کجایی
پ.م:اینجام میهو
میهو:تو آشپز خونه چیکار میکنی
پ.م:خب گشنم شد
ته:پدر جان خوب شدید
پ.م:عه علی حضرت شما اینجا چیکار میکنید
ته:آها م..من گفتم میهو تنها نیاد
پ.م:خوب کردید
ته:الان حالتون چطوره
پ.م:خوبم خوب که نه عالی
ته:ولی...
میهو:دهنت رو ببند
پ.م:چرا مگه چیه
میهو:هیچی میخوای کمکت کنم
پ.م:علی حضرت بگید ببینم ولی چیه ؟
ته:خب دکتر گفته بود که شما خیلی مهمون ما نیستید
پ.م:اوو اون اشتباه کرده بود سوآ ی دکتر دیگه رو آورده اون گفت تا چند روزه دیگه بهتر میشی
ته:خدارو شکر سوآ کجاست
پ.م:تو کافس
ته:پس پیش اونم میریم
میهو:ولی ...
ته:ولی نیس
میهو:باش بای بابا
ته:خداحافظ پدر جان
پ.م:برید به سلامت
*رسیدن به کافه*
میهو:سوآ کجایی
سوآ:اونی اینجام *بغض *
میهو:چرا اینجا نشستی
سوآ:اونی سوهو *گریه*
میهو:عه بخاطر اونه
سوآ:اونی من دوسش داشتم *گریه*
میهو: اشکال نداره
ته:س..سلام
سوآ:علی حضرت شما اینجا چیکار میکنید*گریه*
میهو:با من اومد سوآ دیگه گریه نکن
سوآ:اونی من چطوری زندگی کنم*گریه*
میهو:میخوای بریم پیشش
سوآ:چطور آخه *گریه*
میهو:نه منظورم این بود که میخوای برین سر قبرش
سوآ:چرا اینطوری میگی *گریه*
ته:میهو برو کنار
میهو:باش
ته:سوآ میدونم ناراحتی ولی دیگه چیکار کنیم این کاریه که شده میشه ناراحت نباشی
سوآ:ولی از ذهنم نمیره*گریه*
ته:سوآ قوی بمون میهو و پدر جان و من هستیم نگران نباش
سوآ:من سوهوم رو میخوام*گریه*
ته:هی*داد* گریه نکن من از تو بدترم
سوآ:باش اوکی ولی من کی رو پیدا کنم که مثل اون باشه ها*بغض*
میهو:میتونی سوجون رو انتخاب کنی
سوآ:ولی سوهو فرق داشت
میهو:ولی سوجون پیشتر از اون دوست داره
سوآ:باش اگه بیاد بهش میگم
میهو:الان خوب شدی
سوآ:آره
میهو:خب ما باید بریم بای
سوآ:بای
ته:خدافظ
میهو ویو:
آماده شدم میخواستم برم ته رو صدا بزنم وقتی در رو باز کرد دیدم ته پشت دره
ته:آماده شدی
میهو:آره ولی تو اینجا چیکار میکنی
ته:من زودتر آماده شدم گفتم دیگه تو نیای
میهو:آها باش بریم ؟
ته:آره بریم
*خونه ی پدر میهو *
میهو:بابا بابا کجایی
پ.م:اینجام میهو
میهو:تو آشپز خونه چیکار میکنی
پ.م:خب گشنم شد
ته:پدر جان خوب شدید
پ.م:عه علی حضرت شما اینجا چیکار میکنید
ته:آها م..من گفتم میهو تنها نیاد
پ.م:خوب کردید
ته:الان حالتون چطوره
پ.م:خوبم خوب که نه عالی
ته:ولی...
میهو:دهنت رو ببند
پ.م:چرا مگه چیه
میهو:هیچی میخوای کمکت کنم
پ.م:علی حضرت بگید ببینم ولی چیه ؟
ته:خب دکتر گفته بود که شما خیلی مهمون ما نیستید
پ.م:اوو اون اشتباه کرده بود سوآ ی دکتر دیگه رو آورده اون گفت تا چند روزه دیگه بهتر میشی
ته:خدارو شکر سوآ کجاست
پ.م:تو کافس
ته:پس پیش اونم میریم
میهو:ولی ...
ته:ولی نیس
میهو:باش بای بابا
ته:خداحافظ پدر جان
پ.م:برید به سلامت
*رسیدن به کافه*
میهو:سوآ کجایی
سوآ:اونی اینجام *بغض *
میهو:چرا اینجا نشستی
سوآ:اونی سوهو *گریه*
میهو:عه بخاطر اونه
سوآ:اونی من دوسش داشتم *گریه*
میهو: اشکال نداره
ته:س..سلام
سوآ:علی حضرت شما اینجا چیکار میکنید*گریه*
میهو:با من اومد سوآ دیگه گریه نکن
سوآ:اونی من چطوری زندگی کنم*گریه*
میهو:میخوای بریم پیشش
سوآ:چطور آخه *گریه*
میهو:نه منظورم این بود که میخوای برین سر قبرش
سوآ:چرا اینطوری میگی *گریه*
ته:میهو برو کنار
میهو:باش
ته:سوآ میدونم ناراحتی ولی دیگه چیکار کنیم این کاریه که شده میشه ناراحت نباشی
سوآ:ولی از ذهنم نمیره*گریه*
ته:سوآ قوی بمون میهو و پدر جان و من هستیم نگران نباش
سوآ:من سوهوم رو میخوام*گریه*
ته:هی*داد* گریه نکن من از تو بدترم
سوآ:باش اوکی ولی من کی رو پیدا کنم که مثل اون باشه ها*بغض*
میهو:میتونی سوجون رو انتخاب کنی
سوآ:ولی سوهو فرق داشت
میهو:ولی سوجون پیشتر از اون دوست داره
سوآ:باش اگه بیاد بهش میگم
میهو:الان خوب شدی
سوآ:آره
میهو:خب ما باید بریم بای
سوآ:بای
ته:خدافظ
۵.۶k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.