رمان مافیاهای جذاب من ✸
رمان مافیاهای جذاب من ✸
# پارت ۱۱
ویو ا.ت : بدنم خیلی درد میکرد ولی باز نا امید نشدم میدونستم جیمین میاد دنبالم تو همین فکرا بودم که از حال رفتم ساعت نزدیکای ۳ بود که با صدای اسلحه از خواب پریدم همینجوری تیر میزدن کم کم داشتم میترسیدم که در وا شد .... اون ... اون جیمین بود ....
جیمین : ا.ت حالت خوبه ؟؟
ا.ت : م...من .....
ویو ا.ت : تا خواستم حرف بزنم نتونستم صدام در نمیومد انگار لال شده بودم
جیمین : ا.ت ... یه چیزی بگو ا.ت.... ( بلند )
ویو جیمین : میخواستم بدو اوم سمت ا.ت که کارمیلا اسلحه رو روی سر ا.ت گذاشت
کارمیلا : ( با سر تا پای خونی ) اگه یه قدم دیگه بیای نزدیک میکشمش
جیمین : کارمیلا ... تو چی میخوای ؟؟ زندگیم رو نابود کردی ... قلبم رو شکوندی کاری کردی دست به خودکشی بزنم بست نبود ؟؟
کارمیلا : هه ... نه نبود الانم با نابود کردن خانم لی انتقامم رو میگیرم و خودمو راحت میکنم .... جیمین من تورو میخوام چرا نمیفهمی
جیمین : وقتی داشتی بهم خیانت میکردی باید فکر اینجور جاهاشو میکردی .... تو دیوونه ای کارمیلا دیوونه ( داد )
کارمیلا : آره دیوونم دیوونهی تو ....
ویو ا.ت : خدایا خودت کمکم کن خودت جونمو نجات بدهههه خدایا من چه گناهی کردم که باید دست این رابطه عشقی می افتادم ( گریه ) ( نویسنده : خانم لی ا.ت شما خودتون یه قاتل زنجیرهای هستین بعد گناهی نکردین ؟؟)
کارمیلا : من ا.ت رو میکشم .....
ویو جیمین : با صدای اسلحه بدنم بی حس شد اون.... اون .... ه.ر.زه ....اون ( با ترس )
( نویسنده : میدونم خیلی کوتاه شد و ببخشید ولی باید اونقدر کنجکاوتون کنم که دنبال کنین 😅 بی احترامی نباشه )
( لایک و کامنت فراموش نشه بی زحمت دنبالم کنین🥰)
# پارت ۱۱
ویو ا.ت : بدنم خیلی درد میکرد ولی باز نا امید نشدم میدونستم جیمین میاد دنبالم تو همین فکرا بودم که از حال رفتم ساعت نزدیکای ۳ بود که با صدای اسلحه از خواب پریدم همینجوری تیر میزدن کم کم داشتم میترسیدم که در وا شد .... اون ... اون جیمین بود ....
جیمین : ا.ت حالت خوبه ؟؟
ا.ت : م...من .....
ویو ا.ت : تا خواستم حرف بزنم نتونستم صدام در نمیومد انگار لال شده بودم
جیمین : ا.ت ... یه چیزی بگو ا.ت.... ( بلند )
ویو جیمین : میخواستم بدو اوم سمت ا.ت که کارمیلا اسلحه رو روی سر ا.ت گذاشت
کارمیلا : ( با سر تا پای خونی ) اگه یه قدم دیگه بیای نزدیک میکشمش
جیمین : کارمیلا ... تو چی میخوای ؟؟ زندگیم رو نابود کردی ... قلبم رو شکوندی کاری کردی دست به خودکشی بزنم بست نبود ؟؟
کارمیلا : هه ... نه نبود الانم با نابود کردن خانم لی انتقامم رو میگیرم و خودمو راحت میکنم .... جیمین من تورو میخوام چرا نمیفهمی
جیمین : وقتی داشتی بهم خیانت میکردی باید فکر اینجور جاهاشو میکردی .... تو دیوونه ای کارمیلا دیوونه ( داد )
کارمیلا : آره دیوونم دیوونهی تو ....
ویو ا.ت : خدایا خودت کمکم کن خودت جونمو نجات بدهههه خدایا من چه گناهی کردم که باید دست این رابطه عشقی می افتادم ( گریه ) ( نویسنده : خانم لی ا.ت شما خودتون یه قاتل زنجیرهای هستین بعد گناهی نکردین ؟؟)
کارمیلا : من ا.ت رو میکشم .....
ویو جیمین : با صدای اسلحه بدنم بی حس شد اون.... اون .... ه.ر.زه ....اون ( با ترس )
( نویسنده : میدونم خیلی کوتاه شد و ببخشید ولی باید اونقدر کنجکاوتون کنم که دنبال کنین 😅 بی احترامی نباشه )
( لایک و کامنت فراموش نشه بی زحمت دنبالم کنین🥰)
۴.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.