اشتباه آنجا بود که

.
اشتباه آنجا بود که ...
گمان میکردیم پیر شدن آدم ها به عدد گوشه شناسنامه ...
به چین و چروک های روی صورت
و
رگ های بر آمده پشت دست ربط دارد...
" آدم ...
از یک جایی به بعد
از یک ساعتی ...
از یک ثانیه ایی به بعد "پیر می شود" ...
مثل وقتی که عزیزی از دست بدهد
کسی ترکش کند...
آرزویی برایش محال شود
حرفی گوشه دلش خاک خورده باشد
و شاید هم " حرفی که نباید به او میگفتیم " ...
همه اینها را میشود پای تقدیر قانع اش کرد ...
اما... امان از این آخرین راه پیر شدن ...
امان از این " زبان..."
نه پینه به صورت میزند
نه عصا دست آدم می دهد
یک جوری آدم را پیر میکند ...
باقی عمرش میشود فقط یک چهار دیواری و
قفسه کتابی با
چند تا گلدان کنج اتاق
شاید گهگاهی پنجره اتاقش باز شود
دلش خوش باشد به آفتاب بی رمق انتهای روز
که زنده بودنش را حس کند...
تا دست و دلش کمی به زندگی برود ...
کاش می دانستیم
آدم به همین راحتی "پیر" میشود ...
از یک ثانیه ایی به بعد
از یک حرف به بعد ...
از یک حرف ...
.
.
#عادل_مظلومی
دیدگاه ها (۲۸)

تو مرا آزردیکه خودم کوچ کنم از شهرتتو خیالت راحت!میروم از قل...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

دلم از کسی گرفته که از مَن به خودِ من نزدیکتر بود,کسی که راه...

یه چیزایی توی چشاته ک دلمومیلرزونه...آدمو ازتک وتنهایی بدجور...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط