زندگی رویایی:پارت۱۵
زندگی رویایی:پارت۱۵
یهو آمد سمتم و منو بلند کرد و نشوند رو پاهاش ولی من خیلی ازش دلخور بودم واسه همین گفتم
+استاد لطفا من رو ول کنید من دوس پسر دارم نمیخوام به خاطر شما باهاش کات کنم
ولی کوک اهمیت نداد منو آورد نزدیک تر و شروع به کیس مارک کردن گردنم شد...جوری که هیچکی نشنوه گفتم
+ولم کن برو رو گردن کاترین مارک بزار ولم کن برووو
یهوو گردنم رو گاز گرفت که یه آخخیی گفتم
+اخخخ استاد ول کنید دیگه
بعد چند مین که مارک خیلی پررنگی گذاشت ولم کرد رفت سرجاش نشست همه دخترا آمدن سمتم که مارک استادشون رو ببینن خیلی رو اعصابم بودن ولی اهمیت ندادم و با خونسردی کامل گفتم
+لطفا بس کنید برید بشینین
همه کنار رفتن که ایدا گفت
÷امشب قراره به جاهای باریک کشیده بشه
جوابش رو ندادم که فهمید ازش دلخورم گف
÷بخدا من نمیدونستم میره پیش کوک من فک میکردم میره پیش جهیون چون هم اتاقیشه ولی اون رفت پیش کوک آخه چرا از من ناراحتی تروخدا ناراحت نباش من نمیدونستم
+اشکالی نداره(لبخند تلخ) تو نمیدونستی من ازت ناراحت نیستم!
÷جدی میگی
+اره
...
تهیونگ چرخوند
افتاد رو منو کوک کوک گف
-جرعت یا حقیقت
+جرعت (سرد)
-امم..رو پای یکی بشین
+هرکی باشه (سرد)
-اره
رفتم سمت کوک هه فک کرده قراره رو پاهاش بشینم ولی کور خونده
رفتم سمتش یهو برگشتم رو پاهای ایدا نشستم که همه تعجب کردن هه حتی خود کوک هم تعجب کرده بود ولی ایدا گفت
÷بسوزینننن ببینین چه هلووو دارم ببین صاحبش...
یهو ساکت شد و بعد جمع کردن حرفش گف
÷یارمم یارم رو ببینین حال کنید کوننن همه پسرا بسوزه...
داشت به داداشش نگاه میکرد که باحرص نگامون میکرد
یهو آمد سمتم و منو بلند کرد و نشوند رو پاهاش ولی من خیلی ازش دلخور بودم واسه همین گفتم
+استاد لطفا من رو ول کنید من دوس پسر دارم نمیخوام به خاطر شما باهاش کات کنم
ولی کوک اهمیت نداد منو آورد نزدیک تر و شروع به کیس مارک کردن گردنم شد...جوری که هیچکی نشنوه گفتم
+ولم کن برو رو گردن کاترین مارک بزار ولم کن برووو
یهوو گردنم رو گاز گرفت که یه آخخیی گفتم
+اخخخ استاد ول کنید دیگه
بعد چند مین که مارک خیلی پررنگی گذاشت ولم کرد رفت سرجاش نشست همه دخترا آمدن سمتم که مارک استادشون رو ببینن خیلی رو اعصابم بودن ولی اهمیت ندادم و با خونسردی کامل گفتم
+لطفا بس کنید برید بشینین
همه کنار رفتن که ایدا گفت
÷امشب قراره به جاهای باریک کشیده بشه
جوابش رو ندادم که فهمید ازش دلخورم گف
÷بخدا من نمیدونستم میره پیش کوک من فک میکردم میره پیش جهیون چون هم اتاقیشه ولی اون رفت پیش کوک آخه چرا از من ناراحتی تروخدا ناراحت نباش من نمیدونستم
+اشکالی نداره(لبخند تلخ) تو نمیدونستی من ازت ناراحت نیستم!
÷جدی میگی
+اره
...
تهیونگ چرخوند
افتاد رو منو کوک کوک گف
-جرعت یا حقیقت
+جرعت (سرد)
-امم..رو پای یکی بشین
+هرکی باشه (سرد)
-اره
رفتم سمت کوک هه فک کرده قراره رو پاهاش بشینم ولی کور خونده
رفتم سمتش یهو برگشتم رو پاهای ایدا نشستم که همه تعجب کردن هه حتی خود کوک هم تعجب کرده بود ولی ایدا گفت
÷بسوزینننن ببینین چه هلووو دارم ببین صاحبش...
یهو ساکت شد و بعد جمع کردن حرفش گف
÷یارمم یارم رو ببینین حال کنید کوننن همه پسرا بسوزه...
داشت به داداشش نگاه میکرد که باحرص نگامون میکرد
۵۶۰
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.