Crazy Silence

Crazy Silence...
پارت بیست و پنجم
_________________
ویو ا.ت
خواست از دفتر بیرون بیاد که در باز شد و قامت مردی جلوش نمایان شد ...
ات:تو...
مرد سمتش حمله ور شد بعد از کلی درگیری چاقو وارد شکم ا.ت شد ...مرد خواست فلش رو از دستش بگیره اما ا.ت محکم دستش رو قفل کرده بود ...
ات:ا،ایندفعه ...ن،نمیزارم در بری ...
دستش رو سمت گلدان کنارش برد و محکم تو سر مرد کوبید ...به سختی بلند شد و تماسی با پلیس پاریس گرفت ...
به جلو در دفتر بکهیون نرسیده افتاد رو زمین ...
بکهیون با دیدنش سریع سمتش رفت ...
.ت ....ا.ت خوبی....باید بریم بیمارستان ...
ات:ن،نه...من ب،بدون مجوز دفتر جنایات اومدم اینجا جریمه میشم ....
پرش زمانی
دستش رو زخم باندپیچی شدش بود ...و فیلم دوربین ها رو نگاه میکرد ...
ات:همینه ...جانی مو قرمز ...قاتل اصلی...فلش رو از تلویزیون کند و گذاشت تو جعبه مخصوص پرونده جانی رو برداشت و نیم نگاهی بهش انداخت
نام:لی جانی ...مقام:سهامدار فرعی شرکت HG
ات:سهام دار فرعی ....درسته اون اگر میخواست سهام دار اصلی شرکت بشه باید Qr code پرونده شو میداد و در این صورت خیلی سریع لو می‌رفت...
در حال فکر کردن بود که بکهیون سریع وارد خونه شد
ات:چیزی شده؟!
.ت....یه چیزی میگم هل نکن
ات:چیه ؟! چی شده؟!
@جیهوپ ....جیهوپ رو
ات:جیهوپ چی؟!...
@حکمش امروز تو دادگاه صادر شده ....
ات:دادگاه؟!...اون که دادگاه نداشت امروز ...
@نمیدونم ولی....امروز ساعت پنج بعد از ظهر اعدام میشه ....
ات: اعدام ؟!
@اره آره می‌خوام با صندلی الکتریکی اعدامش کنن ....
نگاهی به ساعت انداخت ...
ات:باید بریم کره ....
@چجوری ما....
ات:بکهیون من قاتل اصلی رو پیدا کردم باید بریم کرهه...
ا.ت سریع کت و گوشیش رو برداشت و پایین رفت
پرش زمانی, فرودگاه ....
ات:بلیط می‌خوام دو نفر سئول_کره ...
&نداریم خانم آخرین پرواز برای ساعت پنج و نیم هست که یه صندلی خالی داره
ات:همین الان بلیط می‌خوام هواپیما کره داره حرکت می‌کنه
&جا نداره خانم ...
ات:من این چیز ها حالیم نیست ...من پلیسم باید الان برم کره ...
&وایستید با مدیریت تماس بگیرم
@برو بابا ...
بکهیون دست ا.ت رو کشید شروع به دویدن کرد
پرش زمانی
بالاخره به کره رسیدن نگاهی به ساعت کرد ۴:۵۰ دقیقه بود ...ده دقیقه دیگه جیهوپ اعدام میشد ....
تاکسی گرفتن و سمت دادگاه حرکت کردند ‌...
بعد از چند دقیقه رسیدن با تمام توانش میدوید و تو سالن همه رو کنار میزد
در دفتر رو باز کرد اما هیچکس نبود ...
سرباز:چیزی شده خانم؟؟
ات:جانگ هوسوک رو کجا بردن ؟!
سرباز:طبقه سوم راهرو آخر ...
شروع به دویدن کرد پله ها رو تند تند بالا رفت تا بلاخره به در آهنی رسید ....محکم در میزد تا در باز بشه...
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BTS#ARMY#BANTAN#fake#J_HOPE
دیدگاه ها (۱)

Crazy Silence...پارت بیست و ششم ______________ویو ا.تمحکم در...

Crazy Silence...پارت بیست و هفت (آخر)____________&یونگی:ا.تت...

Crazy Silence...پارت بیست و چهارم _____________________ویو ا...

Crazy Silence...پارت بیست و سوم _________________ویو ا.ت سمت...

عشق مافیایی p3

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط