بگرفت تو را تاسه


بگرفت تو را تاسه
و حال تو چنان است...
#مولاناے_جانمـ

وقتی دلتنگی امانت را بریده
وقتی غمـ در دلت بیداد میڪند
و اشڪ
در نهان‌خانه‌ے چشمانت
بی‌قرارے میڪند،
و دستان پرقدرت اندوه
راه گلویت را بسته،
و براے جرعه‌اے هوا
با بغضی بی امان ڪه در میان جانت جا خوش ڪرده میجنگی
وقتی حتی هر تار مویت در آینه جاے خالی دستهایش را در فریاد میزنن
موهایت را ڪوتاه میڪنی تا خاطره ناز انگشتهایش را از یاد ببرے...


#دلنوشته #تاسیان
دیدگاه ها (۲۱)

‌لا یزال التحدیق فی عینیکیشبه متعة إحصاء النجوم فی لیلة صحرا...

‌دیدگان تو در قاب اندوه سرد و خاموش خفته بودند زودتر از تو ن...

‌تمام گل‌هایممحصول باغ تو باده‌امارمغان تاک توانگشتری‌هایماز...

‌خواهم آموخت‌خواهم آموخت که می‌توان تا ابد منتظرت بود و پلک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط