پارت ۹۹
پارت ۹۹
ددی_فاکر
کوک:: کجا؟
ساناکو:: خواب...
کوک:: خب..چرا اون وری میری؟
ساناکو:: عههه چند گیر دادیااا
کوک:: تو رو تخت خودم...تو اتاق خودم..پیش خودم میخوابی..
ساناکو:: دلم نمیخواد پیش تو بخوابم.
کوک:: از خداتم باشه
ساناکو:: گمشو توهم
ساناکو رفت سمت اتاق که کوک پرید و براید استایل بلندش کرد...
ساناکو:: چیکار میکنییی..منو بزا زمین
کوک:: سنگین تر تر تر شدیاااا
ساناکو:: من دونفرمااا
کوک:: هیس..
کوک ساناکو رو درد تو اتاقش و آروم گذاشتش رو تخت خوابش
پتو رو کشوند روش و بعد از خاموش کردن چراغ خودشم رفت کنارش دراز کشید...
کوک:: شب بخیر
ساناکو:: ...
کوک:: گفتم شب بخیر
ساناکو:: شنیدم..
کوک:: ب من نمیگی؟
ساناکو:: شبت بخیررر
کوک:: آها..
دیگه چیزی نگفتن و کم کم خوابشون برد...
پرش زمانی...
ساعت ۳ بامداد🗿🦋
ساناکو با احساس دردی از خواب پا شد...هر لحظه دردش بیشتر میشد؛چشاشو محکم رو هم فشورد و باز کرد
دستشو آروم برد سمت کوک و آروم تکونش داد...
ساناکو:: ک..کوک...کوک پاشووو درد دارممم...
#dasam
ددی_فاکر
کوک:: کجا؟
ساناکو:: خواب...
کوک:: خب..چرا اون وری میری؟
ساناکو:: عههه چند گیر دادیااا
کوک:: تو رو تخت خودم...تو اتاق خودم..پیش خودم میخوابی..
ساناکو:: دلم نمیخواد پیش تو بخوابم.
کوک:: از خداتم باشه
ساناکو:: گمشو توهم
ساناکو رفت سمت اتاق که کوک پرید و براید استایل بلندش کرد...
ساناکو:: چیکار میکنییی..منو بزا زمین
کوک:: سنگین تر تر تر شدیاااا
ساناکو:: من دونفرمااا
کوک:: هیس..
کوک ساناکو رو درد تو اتاقش و آروم گذاشتش رو تخت خوابش
پتو رو کشوند روش و بعد از خاموش کردن چراغ خودشم رفت کنارش دراز کشید...
کوک:: شب بخیر
ساناکو:: ...
کوک:: گفتم شب بخیر
ساناکو:: شنیدم..
کوک:: ب من نمیگی؟
ساناکو:: شبت بخیررر
کوک:: آها..
دیگه چیزی نگفتن و کم کم خوابشون برد...
پرش زمانی...
ساعت ۳ بامداد🗿🦋
ساناکو با احساس دردی از خواب پا شد...هر لحظه دردش بیشتر میشد؛چشاشو محکم رو هم فشورد و باز کرد
دستشو آروم برد سمت کوک و آروم تکونش داد...
ساناکو:: ک..کوک...کوک پاشووو درد دارممم...
#dasam
۱۱.۷k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.