F
F:²
part:23
(۳ ماه بعد)
بورام "الان ۳ ماهه که با تهیونگ ازدواج کردم و خیلی همو دوست داریم داشتم غذا درست میکردم که تهیونگ از سرکار برگشت
بورام: سلام عشقم
تهیونگ: سلام (سرد)
بورام: چیزی شده
تهیونگ: تو باید از این جا بری
بورام: چرا؟
تهیونگ: من دارم با یکی دیگه ازدواج میکنم
بورام: چی؟
تهیونگ: نشنیدی گفتم دارم با یکی دیگه ازدواج میکنم
بورام: آخه آخه مگه من چیکار کردم
بورام نتونست جلو گریه شو بگیره و زد زیر گریه
تهیونگ: جونگکوک منتظرته میتونی بری پیش اون
بورام: من عاشقتم *گریه*
تهیونگ: ما مال هم نیستیم
بورام: تو مگه نمیخواستی با من باشی
تهیونگ: نه
بورام: اگه نمیخواستی چرا آوردیم اینجا
تهیونگ: دلم برات سوخت خواستم از دست اون نجاتت بدم
تهیونگ: واقعا خیلی بی رحمی
تهیونگ: اگه من بی رحمم میتونی از این خونه بری
بورام: کجا برم
تهیونگ:هرجایی فقط این جا نباش
بورام: باشه من میرم فقط بدون تقاص این کاراتو پس میدی
بورام" با گریه شدیدی رفتم داخل اتاق چمدونم جمع کردم سریع رفتم بیرون از خونه و در محکم بستم همینجور داشتم راه میرفتم که به دلم افتاد به جونگکوک زنگ بزنم نمیدونستم چیکار کنم بلاخره تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم
بورام: الو *گریه*
جونگکوک: بله بفرمایید؟
بورام: سلام من بورامم
جونگکوک: چی
بورام:...
جونگکوک: چرا زنگ زدی
بورام: زنگ زدن ازت معذرت خواهی کنم
جونگکوک: خب
بورام: ببخشید من خیلی دوست دارم
جونگکوک: هه اگه دوستم داشتی ولم نمیکردی
بورام :اون موقع اشتباه کردم ببخشید
جونگکوک: تو الان کجایی
بورام: لندن
جونگکوک: منم اونجام
بورام: واقعا
جونگکوک:آره برای یه کاری اومدم اینجا
بورام: میشه ببینمت
جونگکوک: نه
بورام: لطفا لطفا ببخشید فقط میخوام باهات حرف بزنم یه فرصت دیگه بهم بده
جونگکوک: هوف باشه بیا لوکیشنی که برات میفرستم
بورام: مرسی
(پایان تماس)
بورام" جونگکوک لوکیشن برام فرستاد یه تاکسی گرفتم رفتم سمت اونجا رسیدم یه کافه بود نشستم که جونگکوک اومد نشست روبروم
جونگکوک: خب
بورام پاشد رفت تو بغلش
بورام: خیلی دلم برات تنگ شده بود*گریه*
جونگکوک: آه برو اونور
ادامه دارد...
part:23
(۳ ماه بعد)
بورام "الان ۳ ماهه که با تهیونگ ازدواج کردم و خیلی همو دوست داریم داشتم غذا درست میکردم که تهیونگ از سرکار برگشت
بورام: سلام عشقم
تهیونگ: سلام (سرد)
بورام: چیزی شده
تهیونگ: تو باید از این جا بری
بورام: چرا؟
تهیونگ: من دارم با یکی دیگه ازدواج میکنم
بورام: چی؟
تهیونگ: نشنیدی گفتم دارم با یکی دیگه ازدواج میکنم
بورام: آخه آخه مگه من چیکار کردم
بورام نتونست جلو گریه شو بگیره و زد زیر گریه
تهیونگ: جونگکوک منتظرته میتونی بری پیش اون
بورام: من عاشقتم *گریه*
تهیونگ: ما مال هم نیستیم
بورام: تو مگه نمیخواستی با من باشی
تهیونگ: نه
بورام: اگه نمیخواستی چرا آوردیم اینجا
تهیونگ: دلم برات سوخت خواستم از دست اون نجاتت بدم
تهیونگ: واقعا خیلی بی رحمی
تهیونگ: اگه من بی رحمم میتونی از این خونه بری
بورام: کجا برم
تهیونگ:هرجایی فقط این جا نباش
بورام: باشه من میرم فقط بدون تقاص این کاراتو پس میدی
بورام" با گریه شدیدی رفتم داخل اتاق چمدونم جمع کردم سریع رفتم بیرون از خونه و در محکم بستم همینجور داشتم راه میرفتم که به دلم افتاد به جونگکوک زنگ بزنم نمیدونستم چیکار کنم بلاخره تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم
بورام: الو *گریه*
جونگکوک: بله بفرمایید؟
بورام: سلام من بورامم
جونگکوک: چی
بورام:...
جونگکوک: چرا زنگ زدی
بورام: زنگ زدن ازت معذرت خواهی کنم
جونگکوک: خب
بورام: ببخشید من خیلی دوست دارم
جونگکوک: هه اگه دوستم داشتی ولم نمیکردی
بورام :اون موقع اشتباه کردم ببخشید
جونگکوک: تو الان کجایی
بورام: لندن
جونگکوک: منم اونجام
بورام: واقعا
جونگکوک:آره برای یه کاری اومدم اینجا
بورام: میشه ببینمت
جونگکوک: نه
بورام: لطفا لطفا ببخشید فقط میخوام باهات حرف بزنم یه فرصت دیگه بهم بده
جونگکوک: هوف باشه بیا لوکیشنی که برات میفرستم
بورام: مرسی
(پایان تماس)
بورام" جونگکوک لوکیشن برام فرستاد یه تاکسی گرفتم رفتم سمت اونجا رسیدم یه کافه بود نشستم که جونگکوک اومد نشست روبروم
جونگکوک: خب
بورام پاشد رفت تو بغلش
بورام: خیلی دلم برات تنگ شده بود*گریه*
جونگکوک: آه برو اونور
ادامه دارد...
- ۱۲.۱k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط