F

F:²
part:24
جونگکوک: آه برو اونور
بورام: خیلی دلم برات تنگ شده بود
جونگکوک: من نه
بورام: تو که منو دوست داشتی چیشد
جونگکوک: با این کارایی که کردی مثل یه اشک از چشم افتادی
بورام: ولی منکه گفتم ببخشید
جونگکوک: فکر کردی چون مافیام احساس ندارم

بورام به نشونه ی پشیمونی سرشو انداخت پایین

جونگکوک: اون موقعی که داشتی اینکار هارو میکردی باید فکر الانشم می‌بودی

جونگکوک پاشو رفت سمت در و بورام پاشد رفت دنبالش

بورام: جونگکوک یه لحظه وایستا ببخشید اگه دوستم نداری حداقل بهم یه کار بده هیچی پول ندارم نمیدونم چیکار کنم
جونگکوک: برگرد کره
بورام: آخه هیچی پول ندارم *گریه*

جونگکوک از تو جیبش پول برداشت و پرت کرد تو صورت بورام و رفت

بورام " پولا رو برداشتم چمدونم رو هم برداشتم یه تاکسی گرفتن رفتم سمت فرودگاه رسید یه بلط برای کره گرفتم و سوار هواپیما شد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بورام " بعد چند ساعت رسیدم کره نمیدونستم کجا برم که تصمیم گرفتم برم پیش یونگی رفتم سمت خونه بعد چند مین رسیدم در زدم که دیدم یه دختره در باز کرد

لینا : بورام تو اینجا چیکار. میکنی
بورام: خودت اینجا چیکار میکنی
یونگی: کیه ... ب بورام
بورام: سلام داداشی
یونگی: چیشده
بورام: میام برات تعریف میکنم
یونگی: بیا داخل
بورام: لینا تو اینجا چیکار میکنی
یونگی: منو لینا یه چند وقتیه باهم ازدواج کردیم
بورام: چی واقعا؟
لینا: آره
یونگی : خب حالا چیشده
بورام: تهیونگ...
یونگی: تهیونگ کیه
بورام: من سه ماه پیش از دست جونگکوک فرار کردم با تهیونگ ازدواج کردم برای اینکه کسی پیدامون نکنه رفتیم لندن زندگی کردیم امروز که داشتم همینطور کار می‌کردم تهیونگ اومد تو خونه گفت ..‌. گفت دارم با یکی دیگه ازدواج میکنم

یونگی :چی تو چیکار کردی؟

بورام: بزار بگم رفتم پیش جونگکوک دیگه منو نخواست از چشمش افتاده بودم نمیدونستم چیکار کنم به التماس افتادم گفت برگرد کره گفتم پول ندارم بهم پول داد حالا اومدم اینجا

یونگی: اون‌موقعی کع داشتی این کارا میکردی باید فکر اینجاش بودی
بورام: ببخشید خیلی پشیمونم میشه اینجا بمونم
یونگی: هرکاری کنی بازم خواهرم معلومه میتونی
بورام: مرسی
و با برادرش زندگی میکنه

پایان
[فیک بعدی رو ۱ هفته یا دوهفته دیگه میزارم از ۱ تا ۱۰ به این فیکم نمره بدین بچها انفالو نزنین لطفا ♥️]
دیدگاه ها (۴۰)

نام فیک : IhtroducingIovetriend♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ژانر : عاشقا...

part:¹یونا " تو خونم بودم داشتم فیلم میدیدم که دوستم می چا ز...

F:²part:23(۳ ماه بعد)بورام‌ "الان ۳ ماهه که با تهیونگ ازدواج...

F:²part:22تهیونگ: خب تعریف کن چرا بدنت زخمهبورام: جونگکوک تو...

سناریو وقتی وسایل مورد علاقشونو خراب میکنیات : نامجون میخواس...

خون آشام عزیز (65)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط