پارت

#پارت265


آرش: برای اینکه اون زن داره ...

وقتی نفساش به گوشم میخورد مور مور میشدم اب دهنمو قورت دادم مکثی کردم و گفتم :

ولی اون زنشو نمیخواد ...

با فشاری به بازوم داد اخی گفت که بین دندون های کلید شده گفت :

بیخود کرده ... نکنه توام دوست داری که به زنش خیانت کنه بیاد پیشه تو ؟!

از درد صورتم جمع شده بود ولی سعی کردم نشون ندم گرچه موفق نبودم با صدایی که لرزش داشت گفتم :

تو در موردم چی فکر کردی ها ؟ فکر کردی ادمیم با یه مرد زن دار باشم نخیر اقا ...

بازومو از بین حصار مردونش کشیدم بیرون و ازش فاصله گرفتم داد زدم :

تو چی میدونی ها ؟ چی میدونی ؟! سخته که روز عقد ولت کنن برنن سخته بهت تهمت بزن بخدا سخته ...

منو با بی رحمی تمام از زندگیش انداخت بیرون در حالی که بی گناه بودم بعد رفت با این دختره ، ارش تو هیچی نمیدونی پس قضاوت نکن و تو کارای من دخالت نکن

ارش شوکه زده فقط به من نگاه میکرد انگار از این رفتارم تعجب کرده بود انتظار نداشت اینجوری باهاش رفتار کنم

نفس عمیقی کشیدم : چیه تعجب کردی ؟! نه اقا تعجب نکن اره حامد منو روز عقد ول کرد رفت ، رفت و بعد از یه مدت با این دختره دیدمش و خبر ازدواجشون بهم رسید

حالا حامد اومده منت کشی نمیدونم چرا اومده وقتی اون روز با لباس عروس جلوش زانو زدم گفتم من بی گناهم ... اون روز حرفمو باور نکرد

الان که زنش سرد شده یاد من افتاده ...
دیدگاه ها (۱)

#پارت266آرش: من که نمیفهمم یعنی داری میگی با حامد حتی پای سف...

#پارت267باز نگاهمو دوختم بهش لبمو با زیون تر کردم گفتم :اره ...

#پارت264همه ی این تفکرا ازم دور شد اره من محبت ازم دور شده چ...

#پارت263(مهسا )در رو بستم خواستم از ماشین فاصله بگیرم که چشم...

part 1"ویو جونگکوک"_:لطفا .. ازتون خواهش میکنم مَ .. من نمید...

شوهر دو روزه. پارت۷۹

داستان پارت 4

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط