پارت267
#پارت267
باز نگاهمو دوختم بهش لبمو با زیون تر کردم گفتم :
اره ...
رنگ نگاهش عوض شد انگار ناراحت شد ، ولی خب زندگی من به هیچ کس ربط نداره چون ارش هیچ کاره منه !!
سرشو تکون داد : باشه ، باشه
مردود نگاهی بهم انداخت : روز خوش...
و بعد با قدمای بلند از اتاق بیرون رفت ... سرجام خشکم زد شاید زیادی تند رفتم شاید میخواست دوستانه کمکم کنه ولی ...
سرمو تکون دادم که از این فکرای مخرف بیرون بیرون میز رو دور زدم رفتم رو صندلی نشستم لب تاب رو روشن کردم رفتم اینترنت گردی!!
نمیدونم چقدر بود که داشتم همین جور تو اینترنت میگشتم که در اتاقم باز شد سرمو بلند کردم با دیدن همون دختره که میگفت من دوست دخترش ارشم اخم غلیظی رو پیشونیم نشست ...
در رو بست کامل وارد اتاق شد لب تاب رو عقب دادم تکیه مو دادم به صندلی دستمو رو دسته صندلی گذاشتم متفکر زدم به چونه م...
مهسا : اممم به نظرت نباید در میزدی ؟!
پوزخندی زد : خیر!
ابرویی بالا انداختم : اوه یس چه جالب اون وقت چرا ؟!
دستی به موهاش که از زیر روسری بیرون اومده بود کشید و گفت:
چون شرکت دوست پسرمه !!
باز نگاهمو دوختم بهش لبمو با زیون تر کردم گفتم :
اره ...
رنگ نگاهش عوض شد انگار ناراحت شد ، ولی خب زندگی من به هیچ کس ربط نداره چون ارش هیچ کاره منه !!
سرشو تکون داد : باشه ، باشه
مردود نگاهی بهم انداخت : روز خوش...
و بعد با قدمای بلند از اتاق بیرون رفت ... سرجام خشکم زد شاید زیادی تند رفتم شاید میخواست دوستانه کمکم کنه ولی ...
سرمو تکون دادم که از این فکرای مخرف بیرون بیرون میز رو دور زدم رفتم رو صندلی نشستم لب تاب رو روشن کردم رفتم اینترنت گردی!!
نمیدونم چقدر بود که داشتم همین جور تو اینترنت میگشتم که در اتاقم باز شد سرمو بلند کردم با دیدن همون دختره که میگفت من دوست دخترش ارشم اخم غلیظی رو پیشونیم نشست ...
در رو بست کامل وارد اتاق شد لب تاب رو عقب دادم تکیه مو دادم به صندلی دستمو رو دسته صندلی گذاشتم متفکر زدم به چونه م...
مهسا : اممم به نظرت نباید در میزدی ؟!
پوزخندی زد : خیر!
ابرویی بالا انداختم : اوه یس چه جالب اون وقت چرا ؟!
دستی به موهاش که از زیر روسری بیرون اومده بود کشید و گفت:
چون شرکت دوست پسرمه !!
۱۲.۸k
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.