پارت

#پارت264



همه ی این تفکرا ازم دور شد اره من محبت ازم دور شده چون هیچ کس محبتی بهم نکرده ، اما به وقتش همه چی رو درست میکنم

با صدای باز شدن در دست از فکر کردن برداشتم و به پشت سرم نگاه کردم با دیدن ارش ابرویی بالا انداختم

در رو بست با پوزخند رو لبش بهم نزدیک شد فقط بهش نگاه کردم کت زرشکی چرم با شلوار کتان پوشیده بود و جذابیتشو چند برابز کرده بود

وقتی به خودم اومدم دیدم رو به روم وایستاده دستاشو بغل کرد با اخم غلیظی که رو پیشونیش بود گفت :

چه خبر خانوم راد با اقا حامد خوش گذشت ؟!

مثله خودش دستامو بغل کردم ابرویی بالا انداختم : تا دلت بخواد...

اخمش غلیظ تر شد فاصله بینمونو پر کرد دقیقا یه سر و گردن از من بلند تر بود سرمو بلند کردم

که نوک دماغم خورد به چونه ش خواستم عقب برم که دستشو دور کمر گذاشتم سرشو پایین اورد

و لای گوشم گفت : میدونم قبلا یه چیزی بین تو و حامد بوده ، اینو از شب عروسیش فهمیدم و اینکه نمیدونم از کجا همو میشناسید یا چی بینتون گذشته ولی دیگه حق ندارید با هم باشید ...

عجب پرویی بود ، اروم گفتم : به چه دلیل ؟!

تند تند نفس میکشید قفسه سینه ش بالا پایین میشد انگار عصبی بود ولی برای چی ؟!

آرش برای اینکه ...
دیدگاه ها (۱)

#پارت265آرش: برای اینکه اون زن داره ...وقتی نفساش به گوشم می...

#پارت266آرش: من که نمیفهمم یعنی داری میگی با حامد حتی پای سف...

#پارت263(مهسا )در رو بستم خواستم از ماشین فاصله بگیرم که چشم...

#پارت262سرشو کج کرد نیمچه لبخندی زد و دستشو روبازوم گذاشتم و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط