برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه34
برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه34
اعلیحضرت یک روز متوجه شد که مسئولان باهاما برای مدت کوتاه اقامت ما در باهاما و مخارج سربازان محافظ اقامتگاه و سایر خدمات یک میلیون دلار پول طلب میکنند!
معلوم بود که شاه و همراهان ایشان به منبع درآمدی برای مجمعالجزایر باهاما تبدیل شدهاند و رهبران مافیایی باهاما قصد سرکیسه کردن شاه را دارند. شاه که از سرکیسه شدن خود توسط مسئولان باهاما عصبانی بود به آرمائو دستور داد تا عذر همه اطرافیان را بخواهد!
آرمائو همانطور که عادت همه آمریکاییان است و حتی با پدر و مادر خوشان هم تعارف ندارند به همه گفت که فقط کسانی میتوانند همراه شاه بمانند که خودشان قادر به تأمین مخارجشان باشند!
بدین ترتیب بقیه بازماندگان از سفر مراکش یعنی لوسی پیرنیا و سرهنگ نویسی و سرهنگ جهانبینی هم ما را ترک کردند.
به جای کسانیکه از باهاما رفتند فرزندان شاه برای دیدن پدر و مادرشان از آمریکا به باهاما آمدند. فرزندان شاه (رضا، فرحناز، علیرضا و لیلا) در آمریکا تحصیل میکردند.
موقعی که فرزندان شاه به باهاما آمدند پسر «پیندلینگ» نخستوزیر باهاما اطلاع داد که مجبور است اقدامات تأمینی و حفاظتی را افزایش دهد و بر تعداد مأموران امنیتی بیفزاید. این حرف به معنای آن بود که نخستوزیر باهاما خواب جدیدی برای جیب شاه دیده است و شاه باید پول بیشتری بپردازد.
کم کم صورتحساب شاه از مرزیک یک میلیون دلار گذشت و شاه متوجه شد که نمیتواند در باهاما بماند. مارک مرس که فردی متخصص و آگاه بود به شاه اطلاع داد مقامات باهاما از وضع خوب مالی شاه مطلع هستند و ممکن است حتی با ترتیب دادن یک حادثه ساختگی گروگانگیری پولهای هنگفت را مطالبه کنند و با مافیای باهاما بر سر تحویل دادن شاه به معامله بپردازد!
ما در زمان اقامت در مصر و مراکش میهمان رؤسای این دو کشور بودیم و دیناری نمیپرداختیم اما در باهاما برای یک گیلاس آب خالی هم تقاضای پول میکردند.
سر «پیندلینگ» یک کلاهبردار واقعی بود و معلوم بود این پولها را با شرکای خود در دولت تقسیم میکند. او یک روز شخصاً به اعلیحضرت مراجعه کرد و گفت یک مشکل شخصی برایش پیش آمده و نیاز به دویست هزار دلار پول نقد دارد و مطمئن است اعلیحضرت این پول را به او خواهد داد!
اعلیحضرت که متوجه شده بود «پیندلینگ» قصد سرکیسه کردن ایشان را دارد به نخستوزیر باهاما گفت: «رفتار شما شبیه یک جنتلمن نیست!» و سر «پیندلینگ» هم با وقاحت و بیادبی به اعلیحضرت گفت: «شما هم که افسران و نظامیان خود را با بیرحمی رها کرده و به خارج گریختهاید یک جنتلمن نیستید!»
این اتفاق موجب بروز کدورت در روابط اعلیحضرت و نخستوزیر باهاما گردید و دیگر ماندن ما در باهاما به صلاح نبود.
#پهلوی#خاطرات#فردوست#شاه#خاندان_پهلوی#محمد_رضا_پهلوی#ارتشبد_فردوست#سلطنت_پهلوی#زاهدی#رضا_شاه#ایران_باستان#انقلاب#انقلاب اسلامی#آریا_مهر#بزک_پهلوی#
اعلیحضرت یک روز متوجه شد که مسئولان باهاما برای مدت کوتاه اقامت ما در باهاما و مخارج سربازان محافظ اقامتگاه و سایر خدمات یک میلیون دلار پول طلب میکنند!
معلوم بود که شاه و همراهان ایشان به منبع درآمدی برای مجمعالجزایر باهاما تبدیل شدهاند و رهبران مافیایی باهاما قصد سرکیسه کردن شاه را دارند. شاه که از سرکیسه شدن خود توسط مسئولان باهاما عصبانی بود به آرمائو دستور داد تا عذر همه اطرافیان را بخواهد!
آرمائو همانطور که عادت همه آمریکاییان است و حتی با پدر و مادر خوشان هم تعارف ندارند به همه گفت که فقط کسانی میتوانند همراه شاه بمانند که خودشان قادر به تأمین مخارجشان باشند!
بدین ترتیب بقیه بازماندگان از سفر مراکش یعنی لوسی پیرنیا و سرهنگ نویسی و سرهنگ جهانبینی هم ما را ترک کردند.
به جای کسانیکه از باهاما رفتند فرزندان شاه برای دیدن پدر و مادرشان از آمریکا به باهاما آمدند. فرزندان شاه (رضا، فرحناز، علیرضا و لیلا) در آمریکا تحصیل میکردند.
موقعی که فرزندان شاه به باهاما آمدند پسر «پیندلینگ» نخستوزیر باهاما اطلاع داد که مجبور است اقدامات تأمینی و حفاظتی را افزایش دهد و بر تعداد مأموران امنیتی بیفزاید. این حرف به معنای آن بود که نخستوزیر باهاما خواب جدیدی برای جیب شاه دیده است و شاه باید پول بیشتری بپردازد.
کم کم صورتحساب شاه از مرزیک یک میلیون دلار گذشت و شاه متوجه شد که نمیتواند در باهاما بماند. مارک مرس که فردی متخصص و آگاه بود به شاه اطلاع داد مقامات باهاما از وضع خوب مالی شاه مطلع هستند و ممکن است حتی با ترتیب دادن یک حادثه ساختگی گروگانگیری پولهای هنگفت را مطالبه کنند و با مافیای باهاما بر سر تحویل دادن شاه به معامله بپردازد!
ما در زمان اقامت در مصر و مراکش میهمان رؤسای این دو کشور بودیم و دیناری نمیپرداختیم اما در باهاما برای یک گیلاس آب خالی هم تقاضای پول میکردند.
سر «پیندلینگ» یک کلاهبردار واقعی بود و معلوم بود این پولها را با شرکای خود در دولت تقسیم میکند. او یک روز شخصاً به اعلیحضرت مراجعه کرد و گفت یک مشکل شخصی برایش پیش آمده و نیاز به دویست هزار دلار پول نقد دارد و مطمئن است اعلیحضرت این پول را به او خواهد داد!
اعلیحضرت که متوجه شده بود «پیندلینگ» قصد سرکیسه کردن ایشان را دارد به نخستوزیر باهاما گفت: «رفتار شما شبیه یک جنتلمن نیست!» و سر «پیندلینگ» هم با وقاحت و بیادبی به اعلیحضرت گفت: «شما هم که افسران و نظامیان خود را با بیرحمی رها کرده و به خارج گریختهاید یک جنتلمن نیستید!»
این اتفاق موجب بروز کدورت در روابط اعلیحضرت و نخستوزیر باهاما گردید و دیگر ماندن ما در باهاما به صلاح نبود.
#پهلوی#خاطرات#فردوست#شاه#خاندان_پهلوی#محمد_رضا_پهلوی#ارتشبد_فردوست#سلطنت_پهلوی#زاهدی#رضا_شاه#ایران_باستان#انقلاب#انقلاب اسلامی#آریا_مهر#بزک_پهلوی#
۲.۵k
۲۴ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.