برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه32
برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه32
قاضی دادگاه انقلاب (آیتالله) خلخالی برای سر شاه و شهبانو جایزه تعیین کرده بود و حفظ جان ما در آن شرایط در باهاما (سرزمینی که در آن مافیا حاکم بود) از شاهکارهای آرمائو محسوب میگردید.
آرمائو یک سرباز سابق نیروی دریایی آمریکا به نام «مارک مرس» را استخدام کرده بود تا سایه به سایه شاه راه برود و به طور 24 ساعته همراه او باشد.
«مارک مرس» از مأموران نابغه اف – بی – آی بود که در گروهان ویژه پلیس به نام «جان پاسها» مأموریتش حفظ جان شخصیتهای عمده سیاسی بود.
او تا پایان عمر اعلیحضرت مثل یک دوقلوی به هم چسبیده همراه شاه بود و آن طور که شنیدم قبلاً بادیگارد پرزیدنت نیکسون و پرزیدنت جانسون بوده است.
«مارک مرس» علاوه بر سلاح بغلی یک مسلسل کوچک دستی از گردن آویخته بود و دور کمرش هم یک قطار فشنگ داشت و در جیبهایش هم نارنجک و بعضی سلاحهای کوچک را نگه میداشت و آن طور که خودش میگفت: «یک زرادخانه متحرک بود!»
رابرت آرمائو خیلی از قابلیتهای وی تعریف میکرد و میگفت او میتواند به تنهایی یک لشکر را از پای دربیاورد!
مارک مرس وقتی با آن بازوان ستبر و درهم پیچیده و آن هیکل قوی و چهارشانه و قدبلند در کنار شاه که به علت بیماری بسیار لاغر و تکیده شده بود قرار میگرفت مثل پدری به نظر میرسید که با کودک خود راه میرود.
مارک مرس به قدری تنومند و شاه به قدری نحیف بود که اگر خطری پیش میآمد مارک میتوانست شاه را در بغل خود بگیرد و پنهان کند!
مارک مرس خیلی مأموریت خود را جدی گرفته بود و حتی شبها در پشت در اتاق محمدرضا شاه میخوابید و هرکس ولو شهبانو میخواست با شاه ملاقات کند باید از سد مارک مرس میگذشت!
#پهلوی#خاطرات#فردوست#شاه#خاندان_پهلوی#محمد_رضا_پهلوی#ارتشبد_فردوست#سلطنت_پهلوی#زاهدی#رضا_شاه#ایران_باستان#انقلاب#انقلاب اسلامی#آریا_مهر#بزک_پهلوی#
قاضی دادگاه انقلاب (آیتالله) خلخالی برای سر شاه و شهبانو جایزه تعیین کرده بود و حفظ جان ما در آن شرایط در باهاما (سرزمینی که در آن مافیا حاکم بود) از شاهکارهای آرمائو محسوب میگردید.
آرمائو یک سرباز سابق نیروی دریایی آمریکا به نام «مارک مرس» را استخدام کرده بود تا سایه به سایه شاه راه برود و به طور 24 ساعته همراه او باشد.
«مارک مرس» از مأموران نابغه اف – بی – آی بود که در گروهان ویژه پلیس به نام «جان پاسها» مأموریتش حفظ جان شخصیتهای عمده سیاسی بود.
او تا پایان عمر اعلیحضرت مثل یک دوقلوی به هم چسبیده همراه شاه بود و آن طور که شنیدم قبلاً بادیگارد پرزیدنت نیکسون و پرزیدنت جانسون بوده است.
«مارک مرس» علاوه بر سلاح بغلی یک مسلسل کوچک دستی از گردن آویخته بود و دور کمرش هم یک قطار فشنگ داشت و در جیبهایش هم نارنجک و بعضی سلاحهای کوچک را نگه میداشت و آن طور که خودش میگفت: «یک زرادخانه متحرک بود!»
رابرت آرمائو خیلی از قابلیتهای وی تعریف میکرد و میگفت او میتواند به تنهایی یک لشکر را از پای دربیاورد!
مارک مرس وقتی با آن بازوان ستبر و درهم پیچیده و آن هیکل قوی و چهارشانه و قدبلند در کنار شاه که به علت بیماری بسیار لاغر و تکیده شده بود قرار میگرفت مثل پدری به نظر میرسید که با کودک خود راه میرود.
مارک مرس به قدری تنومند و شاه به قدری نحیف بود که اگر خطری پیش میآمد مارک میتوانست شاه را در بغل خود بگیرد و پنهان کند!
مارک مرس خیلی مأموریت خود را جدی گرفته بود و حتی شبها در پشت در اتاق محمدرضا شاه میخوابید و هرکس ولو شهبانو میخواست با شاه ملاقات کند باید از سد مارک مرس میگذشت!
#پهلوی#خاطرات#فردوست#شاه#خاندان_پهلوی#محمد_رضا_پهلوی#ارتشبد_فردوست#سلطنت_پهلوی#زاهدی#رضا_شاه#ایران_باستان#انقلاب#انقلاب اسلامی#آریا_مهر#بزک_پهلوی#
۸۶۱
۲۴ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.