p28
p28
جیمین. کم مونده دیگه برسیم
ات. هوففف خسته شدممم
جیمین. بیا انقدر غر نزننن
ات. گگگگ
جیمین. بی تربیت
ات. خودتی
جیمین.بسه... رسیدیم
ات. الان مجبوریم یه جا بخوابیم
جیمین. قبلاهم یه جا خوابیدیم
ات. ار...
تا میخواستم حرف بزنم میا جونگ هو ومباشر اعظم دوییدن سمتمون
اون سه تا. حالتون خوبه کجابودین؟!
به این هماهنگیشون منو جیمین خندمون گرفت که مباشر اعطم خیلی عصبی گفت
مباشر اعظم. پادشاهههه نمیگین که منم دل دارممممم مردم از نگرانییی (عصبی)
جیمین. یااا بسه دیگه من خوبم
جونک هو. ات چیزیت نشده؟(خیلی نگران)
ات. خوبم ممنون
لحظه ای چشمم به میا افتاد که به منو جونگ هو با بغض نگا میکنه.. یااا نکنه فکرایه بدی راجبمون کنه.. میخواستم باهاش حرف بزنم که با بغض رفت
ات. جونگ هو؟
جونک هو. بله
ات. به میا اعتراف کردی؟
جونک هو. تـ تو از کجا میدونستی؟
ات. ضایعست که عاشقشی
جونگ هو. راستش نه.. میترسم قبول نکنه..
(ناراحت)
جیمین. منم میتونم بهت کمک کنم البته بخاطر ات که باهام قهر بود
ویو جیمین
الکی زر زدم به خاطر ات نبود بخاطر خودم بود دوس نداشتم که دور ور ات بپلکه... اما چرا؟.. ولش حتما چون خیلی ناراحتش کردمه
جونگ هو. واقعا؟(ذوق)
جیمین. اره
ات. پس یادم بنداز بهت یه جایزه بدم... جونگ هو برو بهش اعتراف کن
جونگ هو. باشه..
ات. موفق باشی
جونک هو. ممنون
.
.
.
ات. پس چرا نیومد خیلی دیر کرد
جیمین. میخوای بریم ببینیم؟
ات. هوم فکر خوبیه
به سمت چادر میا رفتیمو آروم چادر کنار زدیم البته یه کوچلو
ات. اوووحححح(مث ندیده ها نگا میکنه...دارن همومیبوسن)
جیمین. چیه چی هست(آروم)
ات. بیا ببین اوو جوننن(آروم)
جیمین. اه اه اه چندشا(آروم)
ات. تو که با لارا فرا ترشم رفته بودی پس زر نزن(آروم)
جیمبن. عا اره(ناراحت).. من میرم بخوابم(لبخند فیک)
ات. جیمین..
رفتش فک کنم نباید یادش مینداختم.. هوفف یاد خودم افتادم! اگه یونگی نبود الان من مرده بودم.. دوباره نگاهی به داخل چادر انداختم میا جونک هو رو بغل کرده بود... لبخندی به این دو زوج قشنگ زدمو رفتم سمت چادر خودمون... رفتم داخل دیدم جیمین به یه گوشه زل زده
ات. جیمین...
جیمین. اوه امدی
ات. عا اره.. ببخشید نباید یاد آوری میکردم (ناراحت)
جیمین. نه بابا این چه حرفیه من خوابم میاد میخوابم.. وستممونم اگه خواستی میتونی بالشت بزاری(لبخند)
ات. ها نه نمیخواد بهت اعتماد دارم
کنارش دراز کشیدیمو هردمون به هم پشت کردیم
.
.
.
صبح با صدایه جیمین از خواب بیدار شدم
ات. چیه؟(خمیازه)
جیمین. بلندشو صبحونه بخوریم.. باید حرکت کنیم
ات. باشه
ادامه دارد..
حمایت کنید
جیمین. کم مونده دیگه برسیم
ات. هوففف خسته شدممم
جیمین. بیا انقدر غر نزننن
ات. گگگگ
جیمین. بی تربیت
ات. خودتی
جیمین.بسه... رسیدیم
ات. الان مجبوریم یه جا بخوابیم
جیمین. قبلاهم یه جا خوابیدیم
ات. ار...
تا میخواستم حرف بزنم میا جونگ هو ومباشر اعظم دوییدن سمتمون
اون سه تا. حالتون خوبه کجابودین؟!
به این هماهنگیشون منو جیمین خندمون گرفت که مباشر اعطم خیلی عصبی گفت
مباشر اعظم. پادشاهههه نمیگین که منم دل دارممممم مردم از نگرانییی (عصبی)
جیمین. یااا بسه دیگه من خوبم
جونک هو. ات چیزیت نشده؟(خیلی نگران)
ات. خوبم ممنون
لحظه ای چشمم به میا افتاد که به منو جونگ هو با بغض نگا میکنه.. یااا نکنه فکرایه بدی راجبمون کنه.. میخواستم باهاش حرف بزنم که با بغض رفت
ات. جونگ هو؟
جونک هو. بله
ات. به میا اعتراف کردی؟
جونک هو. تـ تو از کجا میدونستی؟
ات. ضایعست که عاشقشی
جونگ هو. راستش نه.. میترسم قبول نکنه..
(ناراحت)
جیمین. منم میتونم بهت کمک کنم البته بخاطر ات که باهام قهر بود
ویو جیمین
الکی زر زدم به خاطر ات نبود بخاطر خودم بود دوس نداشتم که دور ور ات بپلکه... اما چرا؟.. ولش حتما چون خیلی ناراحتش کردمه
جونگ هو. واقعا؟(ذوق)
جیمین. اره
ات. پس یادم بنداز بهت یه جایزه بدم... جونگ هو برو بهش اعتراف کن
جونگ هو. باشه..
ات. موفق باشی
جونک هو. ممنون
.
.
.
ات. پس چرا نیومد خیلی دیر کرد
جیمین. میخوای بریم ببینیم؟
ات. هوم فکر خوبیه
به سمت چادر میا رفتیمو آروم چادر کنار زدیم البته یه کوچلو
ات. اوووحححح(مث ندیده ها نگا میکنه...دارن همومیبوسن)
جیمین. چیه چی هست(آروم)
ات. بیا ببین اوو جوننن(آروم)
جیمین. اه اه اه چندشا(آروم)
ات. تو که با لارا فرا ترشم رفته بودی پس زر نزن(آروم)
جیمبن. عا اره(ناراحت).. من میرم بخوابم(لبخند فیک)
ات. جیمین..
رفتش فک کنم نباید یادش مینداختم.. هوفف یاد خودم افتادم! اگه یونگی نبود الان من مرده بودم.. دوباره نگاهی به داخل چادر انداختم میا جونک هو رو بغل کرده بود... لبخندی به این دو زوج قشنگ زدمو رفتم سمت چادر خودمون... رفتم داخل دیدم جیمین به یه گوشه زل زده
ات. جیمین...
جیمین. اوه امدی
ات. عا اره.. ببخشید نباید یاد آوری میکردم (ناراحت)
جیمین. نه بابا این چه حرفیه من خوابم میاد میخوابم.. وستممونم اگه خواستی میتونی بالشت بزاری(لبخند)
ات. ها نه نمیخواد بهت اعتماد دارم
کنارش دراز کشیدیمو هردمون به هم پشت کردیم
.
.
.
صبح با صدایه جیمین از خواب بیدار شدم
ات. چیه؟(خمیازه)
جیمین. بلندشو صبحونه بخوریم.. باید حرکت کنیم
ات. باشه
ادامه دارد..
حمایت کنید
۳.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.