p29
p29
بلندشدم رفتم بیرون چادر کنار چادرمون یه رود بود صورتمو اونجا شستمو امدم غذا خوردم آماده شدیمو دوباره حرکت کردیم...
دیگه نزدیکایه ظهر بود که رسیدیم به روستایه بونگ دونگ(درسته؟)
جیمین. خب رسیدیم بیا پایین
ات. امدم
وارد روستا شدیم که همشون زانو زدن
همه. خوش آمدید پادشاه.. خوش آمدید ملکه
جیمین هیچی نگفت ولی من گفتم..
ات. ممنونم ازهمتون(لبخند)
بیشترشون چون غذایه کافی براشون نبود ضعیف شده بودن ونمیتونستن زانو بزنن دلم براشون سوخت..
ات. لطفا بلند شید..
رفتم سمتشونو از دست همشون گرفتمو بلندشون کردم
همه. ممنونیم ملکه
ات. خواهش میکنم
یکی از افراد روستای بونگ دونگ.از این طرف لطفا... اتاقتون اینجاست
اون مرد مارو راهنمایی کردو به یه اتاق قشنگی رسوند وخدش رفت... درسته بزرگ نبود اما فک کنم بهترین اتاقو به ما دادن
جیمین. خیلی کوچیکه
ات. انتظارت چیه؟... ما برایه چی امدیم اینجا؟ برای اینکه اینا به پول و غدانیازمندن
جیمین. میدونم باشه...
ات. لباستو عوض کن و برو به کمکشون.. منم میرم یکم غذا درست کنم با چیزای که آوردیم
جیمین. باشه
داشتم میرفتم که صدام کرد
جیمین. ات؟
ات. بله؟
جیمین. ممنونم که کنارمی(لبخند)
چیزی نگفتمو فقط یه لبخند گشاد تحویلش دادمو به بیرون اتاق حرکت کردم به سمت قاری هایی که داخلش آذوقه آروده بودیم رفتم.. اه اینا اینجا هم چندش بازی در میارن؟
ات. اه اه حالم بهم خورد
که ازهم جدا شدن.. میا دویید رفت به سمت اتاق خدمتکارا
جونگ هو. اه ات تاره رفته بودیم تو حس
ات. بروببینم.. اینجا جایه این چندش بازیا نیست آقایه محترم
جونک هو. خب حالا چی میخواستی؟
ات. کمکم کن از این آذوقه هایی که اوردیم ببرم به آشپز خونه
جونک هو. چشم به روی چشممم
.
.
جونک هو. تموم شد
ات. ممنونم حالا برو به چندش بازیاتون برسید
جونک هو. ما رفتیممم
ات. بریو برنگردیییی
شروع کردم به درست کردن یه عالمه غذا تقریبا برای200نفر میرسه نه تنها برای مردم روستا ها کردم بلکه برای خودمونم درست کردم... هوففف الان نمیتونم به میا هم بگم بیاد کمکم کنه غذا بکشم... جیمین؟ اره درسته... داشتم میرفتم تو اتاقمون که چشمم به جیمین خورد که داره به بچه کوچلو ها داستان میگه اخه خودا خودش از اینا کوشلو تره که.. به سمتشون رفتم
ات. اهم اهم مزاحم کوچولو ها نشدم که شدم؟
بچه ها. سلام ملکه
ات. سلام قشنگام.. میشه این آقارو یه لحظه قرض بگیرم؟
بچه ها.البته ملکه
ات. برید پیش ماماناتون که یه غذایه خیلی خوشمزه میخوام براتون بیارم
بچه ها. ممنونیم
بچه بلند شدنو رفتن
جیمین. چیزی شده؟
ات. کمک میخوام
جیمین. چیشده؟
ات. باید غذا بکشیم
جیمین. عا باشه
رفتیم آشپزخونه
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
بلندشدم رفتم بیرون چادر کنار چادرمون یه رود بود صورتمو اونجا شستمو امدم غذا خوردم آماده شدیمو دوباره حرکت کردیم...
دیگه نزدیکایه ظهر بود که رسیدیم به روستایه بونگ دونگ(درسته؟)
جیمین. خب رسیدیم بیا پایین
ات. امدم
وارد روستا شدیم که همشون زانو زدن
همه. خوش آمدید پادشاه.. خوش آمدید ملکه
جیمین هیچی نگفت ولی من گفتم..
ات. ممنونم ازهمتون(لبخند)
بیشترشون چون غذایه کافی براشون نبود ضعیف شده بودن ونمیتونستن زانو بزنن دلم براشون سوخت..
ات. لطفا بلند شید..
رفتم سمتشونو از دست همشون گرفتمو بلندشون کردم
همه. ممنونیم ملکه
ات. خواهش میکنم
یکی از افراد روستای بونگ دونگ.از این طرف لطفا... اتاقتون اینجاست
اون مرد مارو راهنمایی کردو به یه اتاق قشنگی رسوند وخدش رفت... درسته بزرگ نبود اما فک کنم بهترین اتاقو به ما دادن
جیمین. خیلی کوچیکه
ات. انتظارت چیه؟... ما برایه چی امدیم اینجا؟ برای اینکه اینا به پول و غدانیازمندن
جیمین. میدونم باشه...
ات. لباستو عوض کن و برو به کمکشون.. منم میرم یکم غذا درست کنم با چیزای که آوردیم
جیمین. باشه
داشتم میرفتم که صدام کرد
جیمین. ات؟
ات. بله؟
جیمین. ممنونم که کنارمی(لبخند)
چیزی نگفتمو فقط یه لبخند گشاد تحویلش دادمو به بیرون اتاق حرکت کردم به سمت قاری هایی که داخلش آذوقه آروده بودیم رفتم.. اه اینا اینجا هم چندش بازی در میارن؟
ات. اه اه حالم بهم خورد
که ازهم جدا شدن.. میا دویید رفت به سمت اتاق خدمتکارا
جونگ هو. اه ات تاره رفته بودیم تو حس
ات. بروببینم.. اینجا جایه این چندش بازیا نیست آقایه محترم
جونک هو. خب حالا چی میخواستی؟
ات. کمکم کن از این آذوقه هایی که اوردیم ببرم به آشپز خونه
جونک هو. چشم به روی چشممم
.
.
جونک هو. تموم شد
ات. ممنونم حالا برو به چندش بازیاتون برسید
جونک هو. ما رفتیممم
ات. بریو برنگردیییی
شروع کردم به درست کردن یه عالمه غذا تقریبا برای200نفر میرسه نه تنها برای مردم روستا ها کردم بلکه برای خودمونم درست کردم... هوففف الان نمیتونم به میا هم بگم بیاد کمکم کنه غذا بکشم... جیمین؟ اره درسته... داشتم میرفتم تو اتاقمون که چشمم به جیمین خورد که داره به بچه کوچلو ها داستان میگه اخه خودا خودش از اینا کوشلو تره که.. به سمتشون رفتم
ات. اهم اهم مزاحم کوچولو ها نشدم که شدم؟
بچه ها. سلام ملکه
ات. سلام قشنگام.. میشه این آقارو یه لحظه قرض بگیرم؟
بچه ها.البته ملکه
ات. برید پیش ماماناتون که یه غذایه خیلی خوشمزه میخوام براتون بیارم
بچه ها. ممنونیم
بچه بلند شدنو رفتن
جیمین. چیزی شده؟
ات. کمک میخوام
جیمین. چیشده؟
ات. باید غذا بکشیم
جیمین. عا باشه
رفتیم آشپزخونه
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۳.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.