پارت(²)
پارت(²)
م.ی: چیشده؟؟
پ.ی:هیچی تو مرز موقع خروج کالا ها مشکلی پیش اومده من میرم سر کار تو نرفته خودمو مرسونم نگران نباش😁
یونا:باش عجله نکنین مراقب خودتون باشید خدافظ
پ.ی: خدافظ👋
یونا بعد خوردن صبونه رفت اتاقش تا اماده بشه
دوساعت بعد:/
یونا راه افتاد به سمت فرودگاه
مادرش هم باهاش اومد اما پدرش نیومده بود
یونا نگرانش بود
از بلند گو گفدن مسافران پرواز کره به سمت گیت *فلان* حرکت کنن . یونا دیگه نا امید شد خواست بره که ی صدایی توجهش رو جلب کرد
اون پدرش بود(منظور ناپدریش چون با هم صمیمی هستن بهش میگه پدر)
بدو بدو پدرشو بغل کرد و بعد از خدافظی باهاشون رفت .
بعد چند ساعت رسید
بالاخره اواپیما وایساد
یونا بیچاره کمرش تکون نمیخورد اونقد که نشسته بود
از هواپیما خارج شد رفت داخل فرودگاه کاراشو انجام داد و از فرودگاه هم خارج شد.
وقتی اومد بیرون خیلی خوشحال بود که بالاخره تونست بیاد کره و از این بابت خیلی خوشحال بود طوری کره هر لحظه ممکن بود ذوق مرگ بشه (بنده خدا، خدا خودت بهش رحم کن🤣)
رفت جلوتر که تاکسی بگیره بره به سمت خونشون
(بچه ها چون مامان یونا کره ای بود تو کره خونه داشتن وقتی به ایران رفدن خونشونو نفروختن تا هر وقت میان به کره برن اونجا ، در ضمن خانوادهشون پولدار هستن ولی معروف ن)
خواستم تاکسی بگیرم که یکی از پشت خورد بهم
لایک:15 ❤
کامنت: 20 🗨
مرسی که حمایت میکنی❤🖇🫂
م.ی: چیشده؟؟
پ.ی:هیچی تو مرز موقع خروج کالا ها مشکلی پیش اومده من میرم سر کار تو نرفته خودمو مرسونم نگران نباش😁
یونا:باش عجله نکنین مراقب خودتون باشید خدافظ
پ.ی: خدافظ👋
یونا بعد خوردن صبونه رفت اتاقش تا اماده بشه
دوساعت بعد:/
یونا راه افتاد به سمت فرودگاه
مادرش هم باهاش اومد اما پدرش نیومده بود
یونا نگرانش بود
از بلند گو گفدن مسافران پرواز کره به سمت گیت *فلان* حرکت کنن . یونا دیگه نا امید شد خواست بره که ی صدایی توجهش رو جلب کرد
اون پدرش بود(منظور ناپدریش چون با هم صمیمی هستن بهش میگه پدر)
بدو بدو پدرشو بغل کرد و بعد از خدافظی باهاشون رفت .
بعد چند ساعت رسید
بالاخره اواپیما وایساد
یونا بیچاره کمرش تکون نمیخورد اونقد که نشسته بود
از هواپیما خارج شد رفت داخل فرودگاه کاراشو انجام داد و از فرودگاه هم خارج شد.
وقتی اومد بیرون خیلی خوشحال بود که بالاخره تونست بیاد کره و از این بابت خیلی خوشحال بود طوری کره هر لحظه ممکن بود ذوق مرگ بشه (بنده خدا، خدا خودت بهش رحم کن🤣)
رفت جلوتر که تاکسی بگیره بره به سمت خونشون
(بچه ها چون مامان یونا کره ای بود تو کره خونه داشتن وقتی به ایران رفدن خونشونو نفروختن تا هر وقت میان به کره برن اونجا ، در ضمن خانوادهشون پولدار هستن ولی معروف ن)
خواستم تاکسی بگیرم که یکی از پشت خورد بهم
لایک:15 ❤
کامنت: 20 🗨
مرسی که حمایت میکنی❤🖇🫂
۲۵.۰k
۱۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.