وقتی نامادری تو رو به اون می فروشه
وقتی نامادری تو رو به اون میفروشه
پارت هفدهم
ویو ا.ت
تلفن رو جواب دادم و...
+بله هیونگ ؟!
#جیهون: ا.ت میگم بیا شرکت این پسره کیه ...آها نامجون اینجاست
+چی الان ؟!
#اره بیا
+اوکی اوکی
لباس هام رو تنم کردم و سوار ماشین شدم
بعد ده دقیقه رسیدم به شرکت پیاده شدم و که دیدم جلو در وایستاده رفتم جلو تر
+سلام
_اوه ...سلام ...
+بیا بریم پارک
_اومم ....اوکی اوکی
به سمت پارک ملی سئول حرکت کردیم بعد از نیم ساعت رسیدیم و روی یکی از آلاچیق ها نشستیم
_خب؟!
+خب....من باید بگم ...
_وای بگو دختر دیگه
+اوه ...خب من ...دوست دارم
_خداییی ؟!
+اوهوم
_یسسسس
+آروم ...
اومدم ادامه حرفم رو بزنم که با مک،یده شدن ل،ب هام مواجه شدم نامجون کمرم رو گرفته بود ل،ب هام رو عمیق می،بوس،ید
بعد پنج دقیقه ولم کرد
+چیزه من ...
_دوست دارم
+منم
خواستم بلند بشم که با صدای جیغ اطرافم مواجه شدم پسرا ...جیمین ...یونگی ... جیهون ...همه پشت بوته ها قایم شده بودند که شروع کردن به دست زدن
@یونگی:مبارکههه
#اخ جون عروسییی
کوک:دارم عمو میشممم
+_:چ،چییی؟!
کوک:ه،هیچی ...بالاخره که پس آینده میشم
+کوک!!
کوک:غلط کردم
+آفرین
همه:😂
ویو راوی
بعد یک سال نامجون ا.ت ازدواج کردند و بعد از سه سال صاحب یه دختر و یه پسر شدند
پایان
واقعا شرمندم خیلی دیر گذاشتم و آخرش چیزی که میخواستم نشد این هفته کلا امتحان آغازین داشتیم وقت نکردم ولی از جین فیک دارم چند پارت ازش مینویسم و جمعه مینویسم
ممنون
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON#fake
پارت هفدهم
ویو ا.ت
تلفن رو جواب دادم و...
+بله هیونگ ؟!
#جیهون: ا.ت میگم بیا شرکت این پسره کیه ...آها نامجون اینجاست
+چی الان ؟!
#اره بیا
+اوکی اوکی
لباس هام رو تنم کردم و سوار ماشین شدم
بعد ده دقیقه رسیدم به شرکت پیاده شدم و که دیدم جلو در وایستاده رفتم جلو تر
+سلام
_اوه ...سلام ...
+بیا بریم پارک
_اومم ....اوکی اوکی
به سمت پارک ملی سئول حرکت کردیم بعد از نیم ساعت رسیدیم و روی یکی از آلاچیق ها نشستیم
_خب؟!
+خب....من باید بگم ...
_وای بگو دختر دیگه
+اوه ...خب من ...دوست دارم
_خداییی ؟!
+اوهوم
_یسسسس
+آروم ...
اومدم ادامه حرفم رو بزنم که با مک،یده شدن ل،ب هام مواجه شدم نامجون کمرم رو گرفته بود ل،ب هام رو عمیق می،بوس،ید
بعد پنج دقیقه ولم کرد
+چیزه من ...
_دوست دارم
+منم
خواستم بلند بشم که با صدای جیغ اطرافم مواجه شدم پسرا ...جیمین ...یونگی ... جیهون ...همه پشت بوته ها قایم شده بودند که شروع کردن به دست زدن
@یونگی:مبارکههه
#اخ جون عروسییی
کوک:دارم عمو میشممم
+_:چ،چییی؟!
کوک:ه،هیچی ...بالاخره که پس آینده میشم
+کوک!!
کوک:غلط کردم
+آفرین
همه:😂
ویو راوی
بعد یک سال نامجون ا.ت ازدواج کردند و بعد از سه سال صاحب یه دختر و یه پسر شدند
پایان
واقعا شرمندم خیلی دیر گذاشتم و آخرش چیزی که میخواستم نشد این هفته کلا امتحان آغازین داشتیم وقت نکردم ولی از جین فیک دارم چند پارت ازش مینویسم و جمعه مینویسم
ممنون
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON#fake
۴.۳k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.