وقتی نامادری تو رو به اون میفروشه
وقتی نامادری تو رو به اون میفروشه
پارت شونزدهم
ویو ا.ت
_نه... یعنی چرا ولی دوستش داشتم الان دیگه یکی دیگه رو دوست دارم و میخوام اون باهام باشه
و...
+خب برو ...برو با همونی که دوسش داری ...چرا باید بیای دنبال من ؟!
_چون ...چون اون آدم تویی ...آره تویی من از همون اول یه حسایی بهت داشتم ولی ...اهمیت ندادم ...الان میخوام اهمیت بدم ...من دوست دارم
+نامجون ...میدونی باید فکر کنم ....نمیشه همینطوری قبول کنم یا ردت کنم باید کمی وقت بدی
_کمی یعنی چقدر ؟! ..
چقدر دیگه باید تحمل کنم ؟!
+دو روز ....دو روز به من وقت بده
_باشه
+من دیگه میرم
_اما...
+خداحافظ
از کافه اومدم بیرون ....باید یکم دیگه با یونگی هیونگ حرف میزدم پس ...رفتم سمت خونه وقتی رسیدم با کلیدی که داشتم در رو باز کردم و رفتم داخل که یونگی رو مبل نشسته رو دیدم
+هیونگ ...
_@اوه ...اومدی ...بیا بشین بگو چی شد ؟!
رفتم کنار یونگی نشستم
+هیچی ...بهم اعتراف کرد
@میگی هیچی بعد بهت اعتراف کرد ؟!
+نمیدونم باید چیکار کنم
@اگر دوسش داری قبول کن ...میدونی هیچوقت اشتباه من رو نکن
+اشتباه تو ؟! مگه تو هم عاشق شدی ؟!
@اوهوم ...حالا ولش
+نه برام تعریف کن
@خب ...میشه گفت یه زمانی یکی رو دوست داشتم ...هنوز هم بهش علاقه دارم
+خودش میدونه ؟!
@نه ...روزی که خواستم بهش اعتراف کنم یکی دیگه رو دیدم که ...ازش ... ازش خواستگاری کرد و ...اون هم قبول کرد
+خب ...
@اگر دوسش داری تا دیر نشده بهش بگو
+دوسش دارم ... ولی هنوز مطمئن نیستم
@بهش فکر کن
از پیش یونگی هیونگ بلند شدم ...اون راست میگفت ....نباید از دست بدمش ...ولی اگر هنوز هم به فکر اون باشه چی ؟!هوفف
رو تخت دراز کشیدم با همون لباس ها خوابم برد
دو روز بعد
یه صبحه دیگه هعیی امروز باید جواب نامجون رو بدم و از جوابم مطمئن بودم ...من دوسش نداشتم و ...
اوه گوشیم زنگ خورد با دیدن شماره روی کلمه Ansver زدم و جواب دادم و....
نظر یادت نره رفیق...
#bts#army#BANGTAN#NAMJOON#BTS#ARMY#fake
پارت شونزدهم
ویو ا.ت
_نه... یعنی چرا ولی دوستش داشتم الان دیگه یکی دیگه رو دوست دارم و میخوام اون باهام باشه
و...
+خب برو ...برو با همونی که دوسش داری ...چرا باید بیای دنبال من ؟!
_چون ...چون اون آدم تویی ...آره تویی من از همون اول یه حسایی بهت داشتم ولی ...اهمیت ندادم ...الان میخوام اهمیت بدم ...من دوست دارم
+نامجون ...میدونی باید فکر کنم ....نمیشه همینطوری قبول کنم یا ردت کنم باید کمی وقت بدی
_کمی یعنی چقدر ؟! ..
چقدر دیگه باید تحمل کنم ؟!
+دو روز ....دو روز به من وقت بده
_باشه
+من دیگه میرم
_اما...
+خداحافظ
از کافه اومدم بیرون ....باید یکم دیگه با یونگی هیونگ حرف میزدم پس ...رفتم سمت خونه وقتی رسیدم با کلیدی که داشتم در رو باز کردم و رفتم داخل که یونگی رو مبل نشسته رو دیدم
+هیونگ ...
_@اوه ...اومدی ...بیا بشین بگو چی شد ؟!
رفتم کنار یونگی نشستم
+هیچی ...بهم اعتراف کرد
@میگی هیچی بعد بهت اعتراف کرد ؟!
+نمیدونم باید چیکار کنم
@اگر دوسش داری قبول کن ...میدونی هیچوقت اشتباه من رو نکن
+اشتباه تو ؟! مگه تو هم عاشق شدی ؟!
@اوهوم ...حالا ولش
+نه برام تعریف کن
@خب ...میشه گفت یه زمانی یکی رو دوست داشتم ...هنوز هم بهش علاقه دارم
+خودش میدونه ؟!
@نه ...روزی که خواستم بهش اعتراف کنم یکی دیگه رو دیدم که ...ازش ... ازش خواستگاری کرد و ...اون هم قبول کرد
+خب ...
@اگر دوسش داری تا دیر نشده بهش بگو
+دوسش دارم ... ولی هنوز مطمئن نیستم
@بهش فکر کن
از پیش یونگی هیونگ بلند شدم ...اون راست میگفت ....نباید از دست بدمش ...ولی اگر هنوز هم به فکر اون باشه چی ؟!هوفف
رو تخت دراز کشیدم با همون لباس ها خوابم برد
دو روز بعد
یه صبحه دیگه هعیی امروز باید جواب نامجون رو بدم و از جوابم مطمئن بودم ...من دوسش نداشتم و ...
اوه گوشیم زنگ خورد با دیدن شماره روی کلمه Ansver زدم و جواب دادم و....
نظر یادت نره رفیق...
#bts#army#BANGTAN#NAMJOON#BTS#ARMY#fake
۴.۱k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.