پارت دوازده
پارت دوازده
شوگا اومد تو خونه با صدای در. هم کوک اومد پایین و تا شوگا رو دید اومد کنارم وایساد و یه دستشو دور کمرم حلقه کرد و گفت
کوک ، داداش اینجا چیکار میکنی مگه نمیدونی امشب منو همسرم باهم خیلی کار داریم
شوگا، خفه شو ا.ت بیا بریم
کوک، ا.ت هیجا نمیاد اون زن منه و امشبم مال خودم میشه
شوگا ، تو غلط میکنی و دست ا.ت رو میگیره و از خونه میبره بیرون
شوگا ویو
خیلی با خودم کلنجار رفتم بعد از اون حرف کوک که توی عروسی گفت بالاخره اون مال من شد و امشب قراره خیلی خوش بگذره داشتم دیوونه می شدم و یه سری کار کردو و الآنم که ا.ت پیش خودمه دیگه نمیزارم کسی بهش دست بزنه
ا.ت ویو
چرا چرا سوگا هم کاری کرد اگه الان اونو مجبور کنن چی وایی من دیگه مغزم نمی کشه اصلا هرچی ضد شد
شوگا یهو ترمز میکنه و به ا.ت نگاه میکنه ا.ت میفهمه که اون به خون نیاز داره و میگه
ا.ت، آروم باش بیا
و شوگا میره سمت ا.ت و از گردنش خون میخوره بعد چند مین از هم جدا میشن که ا.ت بیهوش میشه
سه ساعت بعد
شوگا، ا.ت رسیدیم ا.ت آه یادم رفت بیهوشه
براید استایل بغلش کردم بردمش تو خونه و رو تخت گذاشتمش و خودمم بغلش خوابیدم و تو بغلم جاش دادم مثل یه بچه بود یه دوسه ساعتی با موهاش بازی کردم که نفهمیدم چی شد و خوابم برد
ا.ت ، بیدار شدم دیدم شوگا بغلم کرده نمی تونستم تکون بخورم و فقط همون جوری مونده بودم و به صورت جذابش نگاه میکردم
که بیدار شد
شوگا، بیدار شدی
ا.ت، ا..ر..ه خوب من من دیگه پاشم
که شوگا اونو سفت تر بغلش کرد و بعدش گفت
شوگا، چرا همیشه از من فرار میکنی
ا.ت، شوگا لطفاً
شوگا ، نه یه بار یه اشتباهی کردم دیگه تکرارش نمی کنم و با یه حرکت روی ا.ت خیمه زد و لباشو گذاشت رو لب ا.ت و تا میتونست مک میزد و ا.ت هم همراهی میکرد تا اینکه دیگه نفس کم آوردن و از هم جدا شدن و شوگا رفت سمت گردن ا.ت که
ا.ت، گفت شوگا نکن من من الان دیگه زن کوکم این اشتباهه
شوگا، کی تو خیر اون ازدواج الکی بود ینی من خواستم الکی باشه و الآنم تو دیگه زن کوک نیستی و نخواهی بود
و دوباره میره سمت گردن ا.ت و شروع به مارک گذاشتن های درد ناک میکنه و ا.ت هم ریز ناله هایی میکرد که شوگا اومد پایین تر و لباس خواب ا.ت و خودشو در آورد و رفت سمت سینه های ا.ت و با یکی بازی میکرد و اون یکی رو میخورد که باعث میشه ناله های ا.ت اوج بگیره که شوگا دیگه نتونست تحمل کنه و دیکشو تنظیم کرد و وارد ا.ت کرد و نزاشت حتی ا.ت عادت کنه و شروع به ضربه زدن کرد که ا.ت یه جیغ خیلی بلند کشید و ناله های بلندش کل خونه رو ور داشته بود
ا.ت، شوگا آه بسه آییی
شوگا، هیششش فقط ناله کن برام ا.ت فقط و ا.ت هم از درد چنگ هایی رو بدن شوگا گذاشت و بعد هم هردو از شدت خستگی یه ور افتادن و خوابیدن ..........
شوگا اومد تو خونه با صدای در. هم کوک اومد پایین و تا شوگا رو دید اومد کنارم وایساد و یه دستشو دور کمرم حلقه کرد و گفت
کوک ، داداش اینجا چیکار میکنی مگه نمیدونی امشب منو همسرم باهم خیلی کار داریم
شوگا، خفه شو ا.ت بیا بریم
کوک، ا.ت هیجا نمیاد اون زن منه و امشبم مال خودم میشه
شوگا ، تو غلط میکنی و دست ا.ت رو میگیره و از خونه میبره بیرون
شوگا ویو
خیلی با خودم کلنجار رفتم بعد از اون حرف کوک که توی عروسی گفت بالاخره اون مال من شد و امشب قراره خیلی خوش بگذره داشتم دیوونه می شدم و یه سری کار کردو و الآنم که ا.ت پیش خودمه دیگه نمیزارم کسی بهش دست بزنه
ا.ت ویو
چرا چرا سوگا هم کاری کرد اگه الان اونو مجبور کنن چی وایی من دیگه مغزم نمی کشه اصلا هرچی ضد شد
شوگا یهو ترمز میکنه و به ا.ت نگاه میکنه ا.ت میفهمه که اون به خون نیاز داره و میگه
ا.ت، آروم باش بیا
و شوگا میره سمت ا.ت و از گردنش خون میخوره بعد چند مین از هم جدا میشن که ا.ت بیهوش میشه
سه ساعت بعد
شوگا، ا.ت رسیدیم ا.ت آه یادم رفت بیهوشه
براید استایل بغلش کردم بردمش تو خونه و رو تخت گذاشتمش و خودمم بغلش خوابیدم و تو بغلم جاش دادم مثل یه بچه بود یه دوسه ساعتی با موهاش بازی کردم که نفهمیدم چی شد و خوابم برد
ا.ت ، بیدار شدم دیدم شوگا بغلم کرده نمی تونستم تکون بخورم و فقط همون جوری مونده بودم و به صورت جذابش نگاه میکردم
که بیدار شد
شوگا، بیدار شدی
ا.ت، ا..ر..ه خوب من من دیگه پاشم
که شوگا اونو سفت تر بغلش کرد و بعدش گفت
شوگا، چرا همیشه از من فرار میکنی
ا.ت، شوگا لطفاً
شوگا ، نه یه بار یه اشتباهی کردم دیگه تکرارش نمی کنم و با یه حرکت روی ا.ت خیمه زد و لباشو گذاشت رو لب ا.ت و تا میتونست مک میزد و ا.ت هم همراهی میکرد تا اینکه دیگه نفس کم آوردن و از هم جدا شدن و شوگا رفت سمت گردن ا.ت که
ا.ت، گفت شوگا نکن من من الان دیگه زن کوکم این اشتباهه
شوگا، کی تو خیر اون ازدواج الکی بود ینی من خواستم الکی باشه و الآنم تو دیگه زن کوک نیستی و نخواهی بود
و دوباره میره سمت گردن ا.ت و شروع به مارک گذاشتن های درد ناک میکنه و ا.ت هم ریز ناله هایی میکرد که شوگا اومد پایین تر و لباس خواب ا.ت و خودشو در آورد و رفت سمت سینه های ا.ت و با یکی بازی میکرد و اون یکی رو میخورد که باعث میشه ناله های ا.ت اوج بگیره که شوگا دیگه نتونست تحمل کنه و دیکشو تنظیم کرد و وارد ا.ت کرد و نزاشت حتی ا.ت عادت کنه و شروع به ضربه زدن کرد که ا.ت یه جیغ خیلی بلند کشید و ناله های بلندش کل خونه رو ور داشته بود
ا.ت، شوگا آه بسه آییی
شوگا، هیششش فقط ناله کن برام ا.ت فقط و ا.ت هم از درد چنگ هایی رو بدن شوگا گذاشت و بعد هم هردو از شدت خستگی یه ور افتادن و خوابیدن ..........
۶.۹k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.