رمان بغلی من

رمان بغلی من

پارت ۴۹
دیانا: با خجالت سلام دادم

یاشار: من برم یه چیزی جا گذاشتم

ارسلان: یاشار رفتم که گفتم حالت خوبه

دیانا: سری تکون دادم

ارسلان: خنده آرومی کردم و گفتم جیزی نشده که خجالت میکشی اتفاق بود

دیانا: ببخشید

ارسلان: چیزی نشد که کمکت کردم

دیانا: مرسی

ارسلان: قابلی نداشت( به به جنتلمن شد😉)

دیانا: میخواستم بحث و عوص کنم گفتم عوم گل و شیرینی و خریدی

ارسلان: میدونستم داره تفره میره منم گفتم اشکال نداره و بله ای زمزمه کردم
دیدگاه ها (۲)

رمان بغلی من پارت ۵۰دیانا :خوشگله ارسلان: آره بریم تو ماشین ...

رمان بغلی من پارت ۵۱دیانا: تو دلم خاک تو سری بهشون گفتم که ب...

رمان بغلی من پارت ۴۸یاشار: کت شلوار خوشگلمو( عکسشو میزارم)...

رمان بغلی من پارت ۴۷ارسلان: حله دیانا: آه آه فردا میخوای زن...

رمان بغلی من پارت ۵۷ارسلان: از اینه نگاهی به عقب کردم روی صن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط