رمان بغلی من

رمان بغلی من

پارت ۸۰

.... چند ساعت بعد ....

دیانا: چشامو باز کردم که با دیدن ساعت کپ کردم یا خدا ساعت ۵ بود من چرا این همه خوابیدم نوچ پاشدم رفتم دستشویی ابی به سر و صورتم زدم گوشیم و برداشتم شماره ارسلان و گرفتم بعد چند بوق جواب داد الو سلام اول صدای داد اومد بعد یک مین با یه لحن مهربون جواب دادم

ارسلان: علیک سلام چطوری بهتری

دیانا: به لطف شما

ارسلان: تک خنده ای کردم

دیانا: راستی دستت درد نکنه

ارسلان: خواهش میکنم وظیفه بود

دیانا: از لحن دلگرمش دلم قیلی ویلی رفت و گفتم بهم لطف کردی دستت درد نکنه
امیدوارم بتونم جواب تموم خوبیهات و بدم

ارسلان:کاری نکردم که

دیانا :مرسی که هرجا کمکم کردی

ارسلان :چاکرم

دیانا: خنده ی آرومی کردم و گفتم من یه سری طرح از قبل داشتم برات عکسشو میفرستم ببین خوبه
دیدگاه ها (۱)

رمان بغلی من پارت ۸۱ارسلان: باز نشستی طرح زدی دیانا: نه بخدا...

مان بغلی من پارت ۸۲ارسلان :آ باریکلا حالا برو بخواب دیانا: ن...

رمان بغلی من پارت ۷۹ارسلان: براش یه سری چیزا براش فرستادم دی...

رمان بغلی من پارت ۷۸دیانا: من کلی از طرحام مونده چرا همینجور...

رمان بغلی من پارت ۶۶ ارسلان: بخدا چیزی نیست پنبه رو آغشته به...

رمان بغلی من پارت ۴۹دیانا: با خجالت سلام دادم یاشار: من برم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط