پسرا داشتن خونه رو تمیز میکردم که

پسرا داشتن خونه رو تمیز میکردم که
یک مرد با شادی اومد تو
مرد:عزیزم .....
آت هم با شادی و شوق و ذوق اومد
بغلش
آت:یا دلم برات تنگ شده بود
مرد:دل منم برات تنگ شده بود
آت رو گزاشت رو شونه اش رو رفت بالا به سمت اتاق آت
به بهونه تمیز کردن راهرو به سمت اتاق آت رفتیم


اما صدای اه و ناله میومد

ای...این صدای آت هستش ؟
نه امکان ندارد نه
از گوشه در نگاه کردیم و با چیزی که دیدم .........
دیدگاه ها (۰)

پایانش شاد باشه یا غمگین؟🌝

صبر کن ببینم اینا اینجا چیکار میکننهه تمام خونه آن و دهنشون ...

پسراداشتیم کار هارو میکردیم که یهو یه مرد با شادی اومد تو ام...

اینو همین الان کشیدم🥸چطوره؟🌝

جیمین فیک زندگی پارت ۸۲# جیمین : چرا انقدر ذوق داری بریم خون...

دوست پسر دمدمی مزاج

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط