اولین و آخرین عشق پنهان من ♡ فصل 1
اولین و آخرین عشق پنهان من ♡ فصل 1
# پارت ۲
( پرش زمانی به ۵ سال بعد ) ( فک کنم زیادی شد😅 )
ویو ا.ت : الان ۵ ساله میگذره که من کوک رو ندارم هنوزم که هنوزه منتظرشم و دوسش دارم تو این ۵ سال به رشتهای که دوست داشتم رسیدم رشتهای که منو کوک دوست داشتیم باهم بخونیم ... تو بهترین دانشگاه سئول قبول شده بودم و بهترین دانشجوی مدرسه بودم .... پدر مادرم سه سال پیش تصادف کردن و من تنها شدم از وقتی کوک رفته احساساتم رو از دست دادم تو این مدت نه خندیدم نه گریه کردم نه حتی عصبانی شدم کلا نابود شده بودم .....
امروز صبح از خواب بیدار شدم و موهوم رو شونه کردم و دو گوش بستم همون مدلی که کوک دوست داشت و میگفت مثل عروسکا میشی .... هنوزم پسرا مثل قبل دنبالم میفتن ولی اهمیتی نمیدوم هنوزم تو ذهنم با کوکم هنوزم تو ذهنمه ولی احساساتم بهش دیگه فرو ریخته ...... قبلنا همیشه بهم میگفت اگه پسری بهت نزدیک شه و تو بهش رو دادی اون موهای ابریشمیه بلندت رو میکنم ونم میخندیدم و خودمو کیوت میکردوم و میگفتم دلت میاد ؟؟ اونم بغلم میکرد و میگفت آره دورت بگردم بعدم دوتایی میخندیدم
کامل آماده شدم و کیفم رو برداشتم و به سمت دانشگاه حرکت کردم ... رسیدم دانشگاه که سوفی و سوهی پریدن بغلم .....
ا.ت : چه خبرتونه ؟؟
سوفی : ا.ت امروز یادت نره باهم غذا بخوریم ......
ا.ت : باشهههههه ( سرد )
سوهی : او راستی میگن امروز یه دانشجوی پسر جدید داریم
ا.ت : آره تو کلاس ماست ( بی حال )
سوفی : خداکنه جذاب باشه برات جورش کنیم ( لبخند )
ا.ت : هر هر هر آره جون خودت دوتاتونم خوب میدونین دلم نمیخواد وارد رایطه بشم .....
سوهی : ا.ت تا کی میخوای تنها باشی ؟ تا کی میخوای منتظرش باشی ؟ اون حتی تورو یادش هم نمیاد ......
ویو ا.ت : با حرفش قلبم تیر کشید ولی به خودم نگرفتم .....
ویو ا.ت : با این حرفش قلبم شکست ولی به رو خودم نیاوردم و گفتم .....
ا.ت : برام مهم نیست بیخیال من میرم داخل کلاس
ویو ا.ت : رفتم سر کلاس نشستم سر جام کتابم رو باز کردم که قبل از اینکه استاد بیاد مرورش کنم ....
یه پسر : ا.ت تو سینگلی ؟؟
ا.ت : آره و قصد هم ندارم وارد رابطه بشم
یه دختر : ا.ت تو که ۴ ساله پشت سر هم لقب خوشگل مدرسه رو میگیری چطوری سینگلی آخه ؟؟
ا.ت : چون حداقل هول نیستم ... و از عشق و عاشقی بدم میاد
_ استاد اومد
استاد : سلام ، بچه ها میتوام مبحث بیماری در حیوانات رو بپرسم ا.ت تو بیا توضیح بده ....
ویو ا.ت : بلند شدم رفتم پای تخته و توضیح رو شرول کردم همش رو درست گفتم بدون هیچ مکسی همه تشفیقم کردن که در کلاس به صدا د. اومد و یکی وارد کلاس شد با دیدن اون شخص چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم ......
خب این پارتم تموم شد تا پارت بعد بای بای ❤️
# پارت ۲
( پرش زمانی به ۵ سال بعد ) ( فک کنم زیادی شد😅 )
ویو ا.ت : الان ۵ ساله میگذره که من کوک رو ندارم هنوزم که هنوزه منتظرشم و دوسش دارم تو این ۵ سال به رشتهای که دوست داشتم رسیدم رشتهای که منو کوک دوست داشتیم باهم بخونیم ... تو بهترین دانشگاه سئول قبول شده بودم و بهترین دانشجوی مدرسه بودم .... پدر مادرم سه سال پیش تصادف کردن و من تنها شدم از وقتی کوک رفته احساساتم رو از دست دادم تو این مدت نه خندیدم نه گریه کردم نه حتی عصبانی شدم کلا نابود شده بودم .....
امروز صبح از خواب بیدار شدم و موهوم رو شونه کردم و دو گوش بستم همون مدلی که کوک دوست داشت و میگفت مثل عروسکا میشی .... هنوزم پسرا مثل قبل دنبالم میفتن ولی اهمیتی نمیدوم هنوزم تو ذهنم با کوکم هنوزم تو ذهنمه ولی احساساتم بهش دیگه فرو ریخته ...... قبلنا همیشه بهم میگفت اگه پسری بهت نزدیک شه و تو بهش رو دادی اون موهای ابریشمیه بلندت رو میکنم ونم میخندیدم و خودمو کیوت میکردوم و میگفتم دلت میاد ؟؟ اونم بغلم میکرد و میگفت آره دورت بگردم بعدم دوتایی میخندیدم
کامل آماده شدم و کیفم رو برداشتم و به سمت دانشگاه حرکت کردم ... رسیدم دانشگاه که سوفی و سوهی پریدن بغلم .....
ا.ت : چه خبرتونه ؟؟
سوفی : ا.ت امروز یادت نره باهم غذا بخوریم ......
ا.ت : باشهههههه ( سرد )
سوهی : او راستی میگن امروز یه دانشجوی پسر جدید داریم
ا.ت : آره تو کلاس ماست ( بی حال )
سوفی : خداکنه جذاب باشه برات جورش کنیم ( لبخند )
ا.ت : هر هر هر آره جون خودت دوتاتونم خوب میدونین دلم نمیخواد وارد رایطه بشم .....
سوهی : ا.ت تا کی میخوای تنها باشی ؟ تا کی میخوای منتظرش باشی ؟ اون حتی تورو یادش هم نمیاد ......
ویو ا.ت : با حرفش قلبم تیر کشید ولی به خودم نگرفتم .....
ویو ا.ت : با این حرفش قلبم شکست ولی به رو خودم نیاوردم و گفتم .....
ا.ت : برام مهم نیست بیخیال من میرم داخل کلاس
ویو ا.ت : رفتم سر کلاس نشستم سر جام کتابم رو باز کردم که قبل از اینکه استاد بیاد مرورش کنم ....
یه پسر : ا.ت تو سینگلی ؟؟
ا.ت : آره و قصد هم ندارم وارد رابطه بشم
یه دختر : ا.ت تو که ۴ ساله پشت سر هم لقب خوشگل مدرسه رو میگیری چطوری سینگلی آخه ؟؟
ا.ت : چون حداقل هول نیستم ... و از عشق و عاشقی بدم میاد
_ استاد اومد
استاد : سلام ، بچه ها میتوام مبحث بیماری در حیوانات رو بپرسم ا.ت تو بیا توضیح بده ....
ویو ا.ت : بلند شدم رفتم پای تخته و توضیح رو شرول کردم همش رو درست گفتم بدون هیچ مکسی همه تشفیقم کردن که در کلاس به صدا د. اومد و یکی وارد کلاس شد با دیدن اون شخص چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم ......
خب این پارتم تموم شد تا پارت بعد بای بای ❤️
۵.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.