عشق تحت تعقیب
عشق تحت تعقیب
بخش سیوششم
سونیک
ناکلز مارو میرسونه و وقتی پیاده میشم سیلور و با حالتی گرفته و عصبانی میبینم.
ناکلز: اوه این دوستت معلومه حسابی ازت شاکیه!
_ همیشه اینطوری میشه وقتی به حرفش گوش نمیدم.
سیلور: بهم بگو رفته بودی کجا؟!
که دست شدو رو گرفتم و از ماشین آوردمش بیرون.
سیلور: اوه...آاا تو رفته بودی دنبال شدو؟
_ آره خب...نگرانش بودم واسه همین.
سیلور: خیلی خب یه اینبار دلیلت منطقی بود اشکالی نداره بیاین داخل.
_ ممنون ناکلز که مارو رسوندی فعلا.
ناکلز: قابلت رو نداشت آبی فعلا.
با شدو میریم داخل خونه سیلور.
سیلور: سونیک!!
_ باز چیشده؟
سیلور: سرت داره دوباره خون میاد!! الان زنگ میزنم بیمارستان.
شدو( با صدای گرفته): لازم نیست سیلور...من میتونم کمکش کنم.
سیلور: واقعا مطمئنی؟
شدو: آره.
سیلور میره و جعبه کمکهای اولیه رو میاره و شدو منو میشونه روی صندلی و پانسمانم رو عوض میکنه، یه دارویی رو به زخمم میزنه که خیلی دردآور بود. آیییی سرممم!!
شدو: حالا بهتر شد، بهتره یچزی بخوره که فشارش رو ببره بالا.
سیلورم سریع رفت داخل آشپزخونه که چیزی درست کنه. شدو هم رفت که دستاش رو بشوره. یه لحظه چشماش پر اشک شد سریع رفت تو دستشویی.
سیلور: میگم سونیک...شدو از این جریان ناراحته؟
_ آره فکر میکنه تقصیر اونه...دیگه نمیدونم چیکار کنم.
سیلور: باهاش حرف بزن و حرف دلتو بهش بگو.
تصميمم همین بود. سیلور گفت که میره اتاقش طبقه بالا گفت که ما همینجا بمونیم. رفتم پیش شدو و پیشش نشستم.
بخش سیوششم
سونیک
ناکلز مارو میرسونه و وقتی پیاده میشم سیلور و با حالتی گرفته و عصبانی میبینم.
ناکلز: اوه این دوستت معلومه حسابی ازت شاکیه!
_ همیشه اینطوری میشه وقتی به حرفش گوش نمیدم.
سیلور: بهم بگو رفته بودی کجا؟!
که دست شدو رو گرفتم و از ماشین آوردمش بیرون.
سیلور: اوه...آاا تو رفته بودی دنبال شدو؟
_ آره خب...نگرانش بودم واسه همین.
سیلور: خیلی خب یه اینبار دلیلت منطقی بود اشکالی نداره بیاین داخل.
_ ممنون ناکلز که مارو رسوندی فعلا.
ناکلز: قابلت رو نداشت آبی فعلا.
با شدو میریم داخل خونه سیلور.
سیلور: سونیک!!
_ باز چیشده؟
سیلور: سرت داره دوباره خون میاد!! الان زنگ میزنم بیمارستان.
شدو( با صدای گرفته): لازم نیست سیلور...من میتونم کمکش کنم.
سیلور: واقعا مطمئنی؟
شدو: آره.
سیلور میره و جعبه کمکهای اولیه رو میاره و شدو منو میشونه روی صندلی و پانسمانم رو عوض میکنه، یه دارویی رو به زخمم میزنه که خیلی دردآور بود. آیییی سرممم!!
شدو: حالا بهتر شد، بهتره یچزی بخوره که فشارش رو ببره بالا.
سیلورم سریع رفت داخل آشپزخونه که چیزی درست کنه. شدو هم رفت که دستاش رو بشوره. یه لحظه چشماش پر اشک شد سریع رفت تو دستشویی.
سیلور: میگم سونیک...شدو از این جریان ناراحته؟
_ آره فکر میکنه تقصیر اونه...دیگه نمیدونم چیکار کنم.
سیلور: باهاش حرف بزن و حرف دلتو بهش بگو.
تصميمم همین بود. سیلور گفت که میره اتاقش طبقه بالا گفت که ما همینجا بمونیم. رفتم پیش شدو و پیشش نشستم.
- ۴.۹k
- ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط