عشق تحت تعقیب
عشق تحت تعقیب
بخش سیوهشتم
سونیک
وقتی چشمامو باز کردم دیدم شدو کنارم خوابیده، وییییی چقدر ناز خوابیده!! فکر کنم دیشب به خاطر ضربهای که به سرم خورده بود اینطوری احساساتی شدم...به هرحال خوشحالم که شدو کنارمه. دستم و خیلی آروم روی گونههاش کشیدم و خیلی خوشگل بود اون چشمای یاقوتیش. که چشماش و باز کرد و با خمیازهای سلام گفت.
شدو: سلام....سونیک...بهتری از دیشب؟
_ سلام شدو آره از دیشب خیلی بهترم.
شدو: خوبه بیا بعد از صبحونه پانسمان سرت رو عوض کنم باشه؟
_ آااا باشه.
میریم بیرون از اتاق که سیلور داشت بشقابهارو میذاشت.
سیلور: اوه! سلام بالاخره بیدار شدین.
_ سلام سیلور...وای چه بوی خوبی!
سیلور: ممنونم حالا بجنبین تا سرد نشده.
دست و صورتم رو شستم و شدو هم اومد و صبحونهمون رو خوردیم بعد از اون شدو پانسمان سرم رو عوض کرد، حیف که جلوی سیلور نمیتونم وگرنه خیلی محکم شدو رو میبوسیدم.
سیلور: خب من امروز یه چندتا کار دارم باید برم بیرون تا اون موقع شماهم اینجا باشید و شدو مراقبش باش.
شدو: حتما!
سیلور میره و منو شدو تنها میشیم.
شدو: خب حالا باید فکر کنیم که چه کسی باهات اینکارو کرده و هدفش از این کار چی بوده؟
_ خب...شاید دنبال پولی چیزی بوده.
شدو: نه اون دنبال اون نبوده...نکنه تو واسه خودت رقیب یا دشمنی داری؟
_ کی من؟! اوف نه تا جایی که میدونم نه تازشم اونا یه همچین کاری رو نمیکنن.
شدو: شاید...ولی از هرکسی هرچی بعیده شایدم میخواستن تورو بدزدن یا...دنبال من بودن؟
________________
اون سر شهر
[]: مممم خبری از اون دوتا احمق نشد؟!
/: نه قربان ولی تونستیم محل سکونتش رو پیدا کنیم.
[]: خوبه....بالاخره میتونم انتقامم رو از اونا بگیرم...مخصوصا اون شدووو!!!
بخش سیوهشتم
سونیک
وقتی چشمامو باز کردم دیدم شدو کنارم خوابیده، وییییی چقدر ناز خوابیده!! فکر کنم دیشب به خاطر ضربهای که به سرم خورده بود اینطوری احساساتی شدم...به هرحال خوشحالم که شدو کنارمه. دستم و خیلی آروم روی گونههاش کشیدم و خیلی خوشگل بود اون چشمای یاقوتیش. که چشماش و باز کرد و با خمیازهای سلام گفت.
شدو: سلام....سونیک...بهتری از دیشب؟
_ سلام شدو آره از دیشب خیلی بهترم.
شدو: خوبه بیا بعد از صبحونه پانسمان سرت رو عوض کنم باشه؟
_ آااا باشه.
میریم بیرون از اتاق که سیلور داشت بشقابهارو میذاشت.
سیلور: اوه! سلام بالاخره بیدار شدین.
_ سلام سیلور...وای چه بوی خوبی!
سیلور: ممنونم حالا بجنبین تا سرد نشده.
دست و صورتم رو شستم و شدو هم اومد و صبحونهمون رو خوردیم بعد از اون شدو پانسمان سرم رو عوض کرد، حیف که جلوی سیلور نمیتونم وگرنه خیلی محکم شدو رو میبوسیدم.
سیلور: خب من امروز یه چندتا کار دارم باید برم بیرون تا اون موقع شماهم اینجا باشید و شدو مراقبش باش.
شدو: حتما!
سیلور میره و منو شدو تنها میشیم.
شدو: خب حالا باید فکر کنیم که چه کسی باهات اینکارو کرده و هدفش از این کار چی بوده؟
_ خب...شاید دنبال پولی چیزی بوده.
شدو: نه اون دنبال اون نبوده...نکنه تو واسه خودت رقیب یا دشمنی داری؟
_ کی من؟! اوف نه تا جایی که میدونم نه تازشم اونا یه همچین کاری رو نمیکنن.
شدو: شاید...ولی از هرکسی هرچی بعیده شایدم میخواستن تورو بدزدن یا...دنبال من بودن؟
________________
اون سر شهر
[]: مممم خبری از اون دوتا احمق نشد؟!
/: نه قربان ولی تونستیم محل سکونتش رو پیدا کنیم.
[]: خوبه....بالاخره میتونم انتقامم رو از اونا بگیرم...مخصوصا اون شدووو!!!
- ۳.۹k
- ۱۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط